شعرناب

جاودانگی خاطره ای تلخ


کودتای آمریکایی – انگلیسی 28 مرداد علیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق اگرچه بی اندازه تلخ و ناگوار بود ولی همچنان ماندگاری توام با جاودانگی خاص و بی پایان را در خود حفظ کرده است . محمد مصدق اصلی ترین بازیگر سال های انتهایی دهه 20 و ابتدایی دهه ی 30 عرصه سیاسی ایران چهره ایی شناخته شده در دنیای آن روز بود ... تاریخ نگاران و نویسندگان و عالمان سیاست درباره وقایع 28 مرداد ، قبل و پس از آن بسیار نوشته اند . از مصدق و آرزوهای استقلال طلبانه اش ، از به خطر افتادن منافع انگلیسیها در پی سیاست های داخلی و خارجی دولت او ، از وحشت آمریکاییها به دلیل دوری مصدق از غرب و احتمالا نزدیکی او به شرق که البته هیچگاه ثابت نشد ، از طراحی و تصویب کودتا توسط بالاترین مقامات کشورهای متخاصم ، از مجریان کودتا که وظیفه داشتند امورات محوله را به نحو احسن انجام دهند تا کودتا فرجام پیدا کند و موضوعات مختلف مطروحه زیاد سخن به میان آوردند . اما سرتاسر زندگی این اشراف زاده متمول مملو از حوادث و رویدادهای عبرت آموز بود . اشراف زاده ایی که در تمام طول زندگیش هیچگاه درد فقر و تنگدستی نکشید اما همواره تا پای جان برای فقرای اطراف پالایشگاه آبادان و ندارهای تمام سرزمینش کوشید . در 17 سالگی مستوفی خراسان شد و وقتی هنوز به سی سال نرسیده بود با رای قاطع مردم اصفهان به مجلس اول راه یافت که البته اعتبارنامه اش به همان دلیل سن کم تصویب نشد . برای ادامه تحصیل عازم فرنگ شد ، در فرانسه علوم سیاسی خواند و از سوئیس اولین ایرانی فارغ التحصیل دکترای حقوق گردید . علی رغم اینکه می توانست مقیم سوئیس شود و به وکالت بپردازد اما به سرزمین مادریش برگشت و یکی پس از دیگری پست های حساسی که لیاقت آنها را داشت به او واگذار شد تا که به نخست وزیری رسید . از همان ابتدای نخست وزیری اصلی ترین محور کاری خود را ملی کردن صنعت نفت نامید و برای انجام آن از هیچ تلاشی دریغ نکرد.
باری ، همانطور که پیشتر عنوان شد زندگی سیاسی دکتر محمد مصدق مملو از اتفاقات مختلف و متفاوت بود . اما در بین تمام این اتفاقات چند نقطه عطف وجود دارد که بی شک دادگاه لاهه و حضور این مرد شگفت انگیز در آن سند پرافتخاری برای تمام اعصار این دیار و سرزمین های خواهان استقلال خواهد بود .
آنگاه که دیپلمات انگلیسی اعتراف کرد که ما می توانیم با یک گارد مسلح و خطرناک معامله کنیم ولی معامله کردن با شخصی متعصب و درستکار چون مصدق برای ما امکان ندارد ، انگلیسیها با استناد به معاهده 1312 شمسی منعقده بین تهران و لندن به دادگاه لاهه پناه بردند تا شاید با فرافکنی و اندکی رعب و وحشت مانع دفاع حق طلبان شوند .
مصدق اما قبل رودر رو شدن با اتهاماتی که می توانست دستش را در مواقع حساس خالی نگه دارد کم کارهای زیرکانه و آینده نگر نکرد . همواره انگلیسیها و البته آمریکاییها علاقمند بودند دست روسها را در اتفاقات بعد از نخست وزیری اش دخیل بدانند و هم گونه ایی این تصور را رایج کنند که استقرار مصدق برابر با مستقرشدن کمونیسم خواهد بود . مصدق در اقدامی جالب مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخستین مدیرعامل شرکت نفت ایران منصوب کرد . انتخاب بازرگان برای آن مسئولیت مهم به دلیل اینکه وی همواره ارزش های ملی ، دینی و اخلاقی را پاس می داشت و نیز با کمونیست میانه خوبی نداشت ، اهمیت بیشتری پیدا کرد و البته شخصیت اعتدال گرایانه بازرگان می توانست توطئه ها و ترفندهای انگلیس را بی اثر یا کم اثر بسازد .
باری ، مصدق در 7 خرداد 1331 در راس هیاتی عازم لاهه شد . صبح 19 خرداد قبل از همه ی مدعوین وارد سالن دادگاه شد و عمدا بر صندلی نمایندگان انگلیس تکیه زد .کلیه دعوت شدگان بایستی روی صندلی مخصوص خود که از قبل مشخص شده بود بنشینند . کم کم همه از راه رسیدند و نماینده انگلستان منتظر بود تا مصدق صندلی اش را ترک کند . شیر پیر اما با اینکه بسیار خسته و البته بیمار هم بود همچنان به سختی و با تکیه به عصایش محکم روی صندلی نشسته بود . جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به دکتر مصدق رو کرد و گفت : شما جای نماینده انگلیس نشسته ایید ، جای شما آن طرف است . کم کم ماجرا پیچیده می شد که پیرمرد قصه ی ما با تنی لرزان ولی صدایی غرش کنان به حرف آمد و گفت : شما فکر می کنید نمیدانیم صندلی ما کجاست و صندلی هیات انگلیسی کجاست ؟ نه جناب رئیس . خوب می دانیم جایمان کجاست . اما علت اینکه چند دقیقه ایی روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود که دوستان بدانند بر جای دیگران نشستن یعنی چی ... سالهای سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان اینجا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان.
سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرد و دکتر مصدق پس از سخنانش به آرامی بلند شد و بروی صندلی خویش قرار گرفت . با همین ابتکار و حرکت عجیب بود که تا انتهای نشست ، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد عصا به دست قرار گرفت . و در نهایت انگلستان محکوم شد و جالبتر از همه اینکه عضو انگلیسی دادگاه لاهه نیز رای به نفع ایران داد .
رادیو لندن در روایتی جانکاه تنها به یک جمله بسنده کرد که ما از مصدق شکست خوردیم .
و اینگونه مصدق ناگهان سمبل خواستها و آرزوهای میلیونها انسان در داخل و خارج ایران گردید .
تمام گوشه کنار دنیا به تحسین این مرد بزرگ لب به سخن گشود . مجله تایم محمد مصدق را مرد سال برگزید و او را جرج واشنگتن ایران نامید . تنها شش ماه بعد از افتخارات محمد مصدق جمال عبالناصر اعتراف کرد که با الهام از دکتر مصدق کانال سوئز را ملی اعلام کرده است . جواهر لعل نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان نوشت : در قرن حاضر سه مرد بزرگ در قاره آسیا هستند که در جهان تاثیر نمایان به جا گذاشتند . گاندی ، مائو و مصدق .
با این همه اتفاقات خوب اما یکسال و اندی بعد در 28 مرداد 1332 کودتای ننگینی در ایران رخ داد که دولت مصدق را ساقط کرد . سرزمینی که می رفت زیر سایه آزادی و برابری و البته دموکراسی نفس بکشد به دیکتاتوری ، سرکوب و ضلالت سپرده شد .
عوامل بسیاری در کودتا دخیل بودند ولی عوامل خارجی آن اذعان دارند که از آن روز به بعد در ایران و در خاورمیانه از هیچ بیگانه ایی به نیکی یاد نشده است .
کودتاچیان شیر پیر را دستگیر کردند . قضات منصف آن زمان زیر بار محاکمه او نرفتند و شاه مجبور شد برای مصدق دادگاه نظامی تشکیل دهد . پیرمرد رنجور و خسته از هفتاد سال تلاش برای زندگی بهتر هموطنانش تنها به یک جمله در دادگاه بسنده کرد و چنین فرمود که تنها گناه من و تنها گناه بزرگ من ملی کردن صنعت نفت بود . در لحظات پایانی دادگاه کاغذی به قاضی داده شد . محمد رضا شاه که حتی لقب دادن شاه به او نیز برای آدم سنگین است شاید برای شستن گناه خود برای همکاری تام و تمام با کودتاچیان خواست فرصتی برای آزادی مصدق ایجاد کند ، برای قاضی نوشته بود از مصدق درخواست توبه نامه و طلب بخشش از شاه کند و اگر چنین کرد بلافاصله دادگاه او را عفو نماید ...
وقتی قاضی خواندن نامه را تمام کرد شیر پیر و البته بیمار رو به قاضی کرد و تنها با علامت سر درخواست بخشش از شاه را نپذیرفت .
رای دادگاه برای محاکمه دموکراسی ، سه سال زندان و ده سال تبعید بود . مصدق حالا هشتاد وچهار ساله دوران حبس را گذراند و در حالت تبعید و زمانی که بیماری اش توان پیرمرد بزرگ را گرفته بود روی تخت بیمارستان نجمیه همان بیمارستانی که نجم السلطنه مادر خودش بنیانگذار آن بود برای همیشه چشم از جهان فرو بست .
مصدق مصونیت تاریخی ندارد و پندار و کردار سیاسی او باید نقد تاریخی شود ولی اینکه در پایتخت کشوری که او نزدیک به هفتاد سال برای سربلندی آن زحمت فراوان کشید نه خیابانی نه میدانی و نه ساختمان بلندی به نام او نیست جای بسی تاسف است .
روح بلند مصدق اما برای شاد بودن نیاز به حک شدن نام او بر در و دیوار و مکانی خاص ندارد زیرا نام او در قلب انسانهایی که به آزادی و استقلال فکر می کنند همواره حک خواهد بود .


0