شعرناب

دلنوشت(تازیانه های مقدس)

چاشنی با طعم تازیانه چشیدن دارد..!
گاه تازیانه های گران زندگی تا مغز استخوان های روح را هم کبود میکند!!
این همان چاشنی زندگی است.
گاه بابِ میل ما،برخلاف تصورمان بابِ نیک بختی نیست؛
و اینجاست که چماق زبان! بدست گرفته و از شانس تا سرنوشت را سرکوفت میزنیم!
کو آن که بداند همین دشواری های مسیر،پروتئین های لازمه برای رشد روحانی ماست؛و هر چه
گرزها گران تر،روح بلند قامت تر....
مشکلات در زندگی حکم تازیانه های مقدس را دارند؛
بدان جهت تازیانه ها را مقدس می نامم که کمالِ انسانیت را میسر می شوند.
اگر در مواجهه با ناملایمات انقدری که چماق زبانمان کوبنده و شمشیر شکایاتمان برنده است،قامت
افکارمان بلند بود،گامی به لقب مان (اشرف مخلوقات) نزدیک تر بودیم.
با خود عهد بندیم برای زندگی کردن؛که زنده بودن مبنی بر زندگی کردن نیست؛
شیوه ای که ما پیش گرفته ایم زنده بودن و مردگی کردن است.جای تاسف باقی است ما زندگانی
هستیم که مردگی پیش گرفته اند!
در مواجهه با تازیانه های مقدس (مشکلات زندگی) بردبارانه در صدد آموختن برآییم؛و با کنار هم
چیدن این آموزه ها پلی برای عبور موفق از دیار فانی تا دیار باقی بسازیم.
لحظه هاتون پربار


0