شعرناب

نظرات شخصی عیسی نصراللهی

زوزه ی گرگ نادان میبرد بره ی تنها را به خویش// حاصل عشق، ارتباط است چه مشروع چه بیمشروع// هرگز از ناامیدی باورمان سرخ نخواهد گشت// من فکر میکردم که مرده ام نمرده بودم فقط سایه ای بود// ابتدای انتهای خطوط ممتد را مورچه میداند// اگر تربیت هدفمند باشد همان یکسالگی بسی کمتر کارگر خواهد شد// خورشید یکبار نه از غرب و نه از شرق بلکه از وسط آسمان طلوع خواهد کرد آنوقتی که سایه ای ندارم// زن موجودی ابله نیست بلکه تاحدودی دیوانه است چراکه ازدواج میکند// لاستیک ترکیده به منزل ابدی ات میکشاند// دوباره متولد میشود انسانی که فرزند دارد // با دین میتوان بی دین بود// رفیق نادان رمز پیروزیست جون مانع پیشرفتت نمیشود// حقوقدانان بزرگترین شکنندگان قانونند// قاضی میتواند مالم را بخورد ولی نمیتواند رایم را // برداشتن سیب گندیده از صندوق، کرمهای جوان را فعالتر میکند // دروغ گاهی نگاهت را تیزتر...شامه ات را قویتر و اندامت را چابکتر میکند ولی عاقبت گوشهایت انسداد تحرکت خواهند بود// مغالطه امری بدیهیست چون بار را به مقصد میبرد برای همین است که کودکان سالها دنبال گذشته ی خویشند// باید برای جانفشانان خاک وطن از خاکشان آتش افروخت// اگر شخصی شب تا صبح بیدار نماند روز را از دست داده است// کمین کردن شیر آهو را نمیترساند بلکه نترسیدن آهو شیر را میترساند برای همین است که شیر هرگز کمینش را حفظ نمیکند// نمک بر زخم پاشیدن به از قندی است که زخم دارد// فقط جغد است که ارزش عینک را میداند// فلاسفه هرگز نمیتوانند در روزمرگی باشند چون میترسند// نگاه آمرانه ، تسلیم خواسته هاست // بنظر می آید که طبیعت بی برنامه نیست چراکه وقتی برای گرسنگی و تشنگی و غریزه ی جنسی منبعی فراهم است پس برای میل به جاودانگی نیز بایستی منبعی باشد( اثبات خدا) باسپاس نصراللهی


0