شعرناب

رفتار صحیح افراد خانواده با بیمار اعتیاد قسمت اول


رفتار صحیح افراد خانواده با فرد بیمار اعتیاد
امروزه اعتیاد یک بیماری شمرده می شود و فرد معتاد یک بیمار. با این تفاوت که اعتیاد سرما خوردگی نیست که پس از چند روز درمان شود . پس خانواده فرد بیمار باید با او به درستی رفتار کنند. هرگونه رفتار غلط احتمال روی آوردن دوباره فرد به اعتیاد را بیشتر می کند. در این مطلب به بررسی رفتار های صحیح خانواده با فرد معتاد می پردازیم.
در مورد برخورد با افراد وابسته به مواد هم وضع به همین منوال است. یعنی افرادی که ماده خاصی وابسته هستند یک سری رفتارهای ناهنجار و آزار دهنده از آنها بروز می کند که در وجود ما با توجه به تجربه ها و آموخته های قبلی خودمان احساس هایی را ایجاد می کند و ما نسبت به آنها واکنش نشان می دهیم.
برای روشن شدن این موضوع مثالی می زنم تا تاثیر طرز تفکر و نگرش را روی طرز برخورد ما نشان دهد: یکی از دوستان پزشک افراد معتاد را افرادی بی کار، انگل ، خوشگذران تصور می کند که چیزی برای آنها اهمیت ندارد و هیچ تعهدی به هیچ یک از افراد خانواده ندارد و در نتیجه واکنش او این بود که هر فردی را که احساس می کرد معتاد است از مطب خودش طرد می کرد در حالی که اگر او افراد وابسته به مواد را به عنوان یک بیمار نگاه می کرد وظیفه خود می دانست که تا آنجا که از دستش بر می آید به آنها کمک کند و این مسئله باعث می شد به مشکلات مراجع گوش دهد و در برابر اوا موضع نگیرد یا در مقابلش رفتار پرخاشگرانه نداشته باشد و به او به عنوان یک مجرم نگاه نکند و صد البته خوشبینی ساده لوحانه در مورد رفتارهای ناهنجار بیمار نداشته باشد.
با این مقدمه می توان به این نتیجه رسید که اگر ما بخواهیم رفتار درستی در مورد افراد وابسته به مواد داشته باشیم باید یک سری پیش فرض و پیش داوری های خود را نسبت به پدیده وابستگی به مواد یا اعتیاد تغییر دهیم .
ما با توجه به تاثیری که این پدیده یعنی اعتیاد روی جنبه های مختلف زندگی خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ما می گذارد عادت نکرده ایم به این پدیده به عنوان بیماری نگاه کنیم و سعی می کنیم آن را به صورت یک مسئله حاد نگاه کنیم و برای آن به دنبال یک راه حل آنی بگردیم .
حتی وقتی آنرا به عنوان بیماری قبول کردیم و بیمار وابسته به مواد را پیش پزشک آوردیم عجله داریم که دکتر نسخه ای بنویسد و داروئی تجویز کند که وابستگی به ماده از سر بیمار ما بیافتد و دیگر سراغ مواد نرود و حال آنکه بیماری وابستگی به مواد بیماری حادی نیست که یک دفعه ایجاد شده باشد که بخواهد یک دفعه بر طرف شود.
این بیماری به تدریج در اثر مسائل مختلفی ایجاد می شود که هر یک از آنها باید به نوبه خود و در طول زمان بررسی و با کمک تیم درمانی و خانواده و جامعه حل شود.
در درمان وابستگی به مواد انتظار بهبود سریع یک آرزو است و به نظر می رسد تا مدت های دراز هم آرزو بماند. پس اگر کسی از من بپرسد آیا وابستگی به مواد درمان دارد من به او میگویم اگر می خواهی مثل سرماخوردگی یا حصبه آن را درمان کنیم ، هنوز این درمان پیدا نشده است ولی اگر تعریف درمان را عوض کنی و عجله نداشته باشی درمان آن امکان پذیر است و خیلی ها توانسته اند درمان را تا بهبودی کامل به پایان برسانند به همین خاطر است که در مورد افراد وابسته به مواد ما اصطلاح بازتوانی و بازپروری را به کار می بریم تا اصطلاح درمان را.
پس تغيير در فرد يک شبه به وجود نمي آيد و مثل جراحي نيست که فرد بيهوش شود و روي بيني وي جراحي شود و شکل بيني تغيير کند بلکه تغيير نيازمند صرف زمان و انرژي است و هسته اوليه و انرژي اين تغيير از درون فرد منشا مي گيرد که در اين حالت فرد احساس مي کند رفتار اعتيادي اش در زندگي اش تاثير سوء گذاشته است.
در شروع رفتار اعتيادي فرد ممکن است مشکل را ناديده انگارد ولي بعد از مدتي اين مشکل آن قدر روي زندگي او تاثير مي گذارد که نمي تواند اثرات آنرا ناديده بگيرد.
به عنوان مثال فردي که ماده مخدر يا محرک را استفاده مي کند ابتدا پول کمي را براي مصرف مواد مي پردازد ولي بعدها به دليل پديده تحمل مجبور است هزينه بيشتري براي تهيه مواد پرداخت کند و بالاخره زماني فرا مي رسد که بايد تمام حقوق خود و حتي بيشتر از آن را براي خريد مواد بپردازد و اين موقع زمانيست که او به فکر مي افتد رفتار مصرف مواد روي زندگي او تاثير گذاشته و بايد تغييري در رفتار خود ايجاد کند.
در همين مثال در مي يابيم که رسيدن به اين مرحله تفکر روي تغيير رفتار ممکن است بسته به ميزان درآمد فرد در عرض دو ماه روي دهد يا اگر فردي درآمدش زياد باشد سالها طول بکشد و پس از ورشکستگي به فکر تغيير بيافتد.
در نظريات جديد پديده تغيير را به پنج مرحله تقسيم کرده اند:
1. مرحله اول مرحله پيش تامل گفته مي شود.
در اين مرحله فرد در مورد رفتار خود اصلا فکر نمي کند و مشکلي نمي بيند و آنقدر از مصرف مواد احساس خوبي به او دست ميدهد که ساير مسائل به نظر او بسيار پيش وپا افتاده است و سرخوشي او به حدي است که به چيز ديگر اهميت نمي دهد و وقتي معمولا در مورد ضرر و زيان رفتار مشکل ساز با او صحبت مي کنند حالت دفاعي به خود مي گيرد.
در اين مرحله وظيفه ما به عنوان کسي که با او زندگي مي کند ( حالا همسر باشد يا پدر يا مادريا هر کس ديگر ) دادن آگاهي به او است تا کم کم تشخيص بدهد مشکلي وجود دارد و اين افزايش آگاهي بايد در غالب جملات خبري و با حالت احساسي و هيجاني کم و کنترل شده باشد تا فرد وابسته به مواد را از خود نرانيم. اگر اين خبرها را با هيجان زياد و دعوا بيان کنيم باعث درگيري و کناره گيري فرد معتاد از خودمان مي شويم.
لازم است اين جملات خبري در مورد آثار سوء مصرف مواد در زمان مناسب هم ادا شود مثلا فکر کنيد فردي وابسته به الکل است و تحت تاثير الکل مست است و وقتي به خانه بر مي گردد همسرش با گريه و دعوا شروع مي کند از مشروب خواري او انتقاد مي کند و چون فرد مست است کارشان به کتک کاري مي کشد.
در حاليکه همسر اين فرد بايد درست در آن لحظه سکوت مي کرد و منتظر مي ماند که مستي از سر شوهرش بپرد و سپس در مورد اجاره عقب افتاده يا بيماري فرزندش صحبت کند و يا از احساس بد خودش بگويد و ياد آوري کند : “رفتار تو روي زندگي من تاثير گذاشته است و من ديگر نمي توانم اين حالت را تحمل کنم.” و وقتي اين عبارات را بيان مي کند بايد سعي کند جوري بيان کند تا کمترين احساس و هيجان وارد کلمات بشود و در عين حال بسيار جدي و قاطع باشد و پيغام دروني فرد را برساند و بيش از يک بار نيز تکرار نشود.
شايد يکي از خصوصيات ما ايراني ها اين باشد که در وجود ما چانه زني و تعارف خيلي زياد است و براي بيان منظورمان يا گرفتن امتيازاز طرف مقابلمان مجبور باشيم يک عبارت را چندين بار تکرار کنيم.
گاهي تهديد هايي مي کنيم که به آنها عمل نمي کنيم مثلا پدري که از رفتار فرزند خودش ( مصرف مواد ) ناراضي است او را تهديد مي کند که اگر يک بار ديگر مواد مصرف کند او را از خانه بيرون مي اندازد و همه ما مي دانيم و آن فرد معتاد ميداند که پدرش به احتمال 99درصد اين کار را انجام نمي دهد و اين صحبت تنها فرزند را از پدرش دور مي کند و اعتبار حرف پدر را كم مي كند در حاليکه اين پدر در زمان مناسب يعني زماني که حال پسرش بهتر است مي تواند دوستانه به او بگويد که ” با اينکه او را خيلي دوست دارد و دلش مي خواهد همه چيز را براي او تامين کند ولي از پس هزينه زياد او بر نمي آيد و علي رغم ميل باطني اش مجبور است پول توجيبي او را کم کند و در واقع به فرد دوستانه و همدلانه آگاهي اين را داده که رفتار او منجر به افزايش هزينه خانواده شده است و بهتر است در رفتار خود تعديل ايجاد کند و بعد از آن به اين تهديد واقع گرايانه عمل کند نه آن که اين تهديد در مرحله حرف بماند تا جديت او به پسرش ثابت شود.
با نمونه ذکر شده به خوبي متوجه مي شويم که رفتار هيجاني و عصبانيت نه تنها کمکي به ما نمي کند بلکه باعث مي شود فاصله بين ما و فرد وابسته به مواد بيشتر شود و به حرف ما گوش نکند. گاهي وقت ها هم اين صحبت ها حتي اگر از روي مهر و محبت ابراز شود جنبه نصيحت پيدا مي کند و براي فردي که در مرحله پيش تامل است و فکر مي کند رفتار او مشکل ساز نيست اين نصيحت ها بسيار خسته کننده است و فرد را از بستگان خود دورتر مي کند و فرد وابسته به مواد فکر مي کند کسي قادر به درک او نيست .
باقر رمزی باصر
افتاده بپا خاسته


0