شعرناب

سرفرازی علمی و ادبی ما در جهان به خیٌام است

سرفرازی علمی و ادبی ما در جهان به خیٌام است
گویا بهره ی هوشی عمر خیٌام در زمان خود و در تمام جهان ، نه تنها کم نظیر بلکه بی نظیر یوده است . بزرگزادگی را اگر نداشت به عالیترین مدرسه ( دانشگاه ) آن زمان که نظامیٌه باشد راه نمی یافت ؛ و اگر فراست و درایتی کم نظیر نداشت امثال نظام الملک طوسی را تحت تاثیر خود قرار نمی داد : نابغه ی قرون پنجم و ششم هجری ، و چه بسا چند و چندین قرن پیش از آن و پس از آن : ریاضی دان - ستاره شناس - متبحٌر در فلسفه و منطق ( بر اساس مادٌی گرائی ) - فقیه - تاریخدان - مردم شناس - پزشک - و البتٌه که ادیب و شاعر ؛ نابغه ای که ارزش پژوهش های مستمر را می دانسته است و با این وجود هیچگاه تواضع خود را از دست نمی داده است .
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند زاسرار که معلوم نشد
هفتاد و دوسال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد (1)
لقب حکیم شاید با رفتار علمی خیٌام چندان تناسبی نداشته باشد . چرا که حکیم ، دانای حمکت و حکمت به معنی فلسفه ی اسلامی است حال آنکه عمر خیٌام بنا به رباعیاتِ خود ، و جهان بینی ئی که از این رباعیات برمی آید ، به معاد و جهان آخرت اعتقادی نداشته است :
روزی که گذشته است از او یــاد مـکن
فــردا که نیامــده است ، فــریاد مــکن
بــرنــامــــده وگــذشته بـنیــاد مــکن
حالـی خــوش بـاش وعمر بر باد مــکن
*
گویند بهشت و حور عین خواهد بود
آنجا می ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
این ریاعیات شاعر را ظاهری و تنها ناشی از ضعف خیٌام در مقابل می دانسته اند
خیام اگر باده پرستی خوش باش
با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است!
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
*
می خوردن و شاد بودن آيين منست
فارغ بودن ز کفر و دين؛ دین منست
گفتم به عروس دهر کابين تو چیست
گفتــا دل خـرم تـو کابين مـن است
*
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اينست
*
ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم
با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بـده کـدام خونخوار تریم؟
با اینهمه ، و به استثناء این یک مورد التزام عملی وی به اسلام را می توان باور داشت :
سستي مكن و فريضه ها را بگذار
وان لقمه كه داري زكسان باز مدار
در خون كس و مال كسي قصد مكن
در عهده آن جهان منم ، باده بيار
و در هرحال به شدٌت پایبند به اخلاق و انسانیت می نماید .
عمر خیٌام نیشابوری ، زادهء 28 اردیبهشت 427 خورشیدی 967 سال پیش از این فخر ایران در سراسر جهان ، شناخته شده و معرٌف بزرگی و عظمت اسلام در قرون پنجم و ششم هجری از دوره های عظمت ایران است که نوشته اند در کنار امامزاده محروق ، از امامزادگان رونق گرفته در زمان قاجاریان ، دوره انحطاط عظمای ایران ، دفن شده است و امامزاده محروق حتی نزد همه ی مردم خراسان شمالی شناخنه شده نیست ...
حافظ ، تاحدودی پروین اعتصامی ، صادق هدایت و احمد شاملو را از متاثران وی می دانند ؛ مثلا" در این رباعی :
با من تو هر آنچه گوئی از کین گویی
پیوسته مرا ملحد و بی دین گویی
من معترفم بدانچه که میگویی
انصاف بده ترا رسد این گویی ؟!
(1) قابل توجٌه افاضه فضل کنندگانِ از تحصیلات متوسطه باز ماتده تا ادبیات خواندگانی که ، ( در کشوری که کیست که با اینهمه دانشگاه پولی و غیر پولی نتواند یک « کارشناسی ناقابل ادبیات ! » بگیرد ؟! ) با « نیم دانش » و کمتر از نیم دانش خود به اصطلاح خدا را بنده نیستند ! ؛ خود را خسته می کنند و به مصداق « رنج خود می دهی وزحمت ما میداری ... » به همراهی کسانی که هر مدرکی ! در هر رشته ای ! را حجٌت فتوا در زمینه شعر و ادبیات می انگارند ادبیات شکوهمند فارسی را به قهقرا سوق می دهند . تواضع که سهل است حتٌی « شناختن حدٌ خود » نوشداروئی شده است برای احفاد و اولاد رستم و سهراب ؛ و چه پدر کشی ها و...و...و... حال آنکه از نابغه ای چون خیٌام خوانده ایم و می خوانیم :
افسوس كه رفت عمر بر بيهوده
هم لقمه حرام و هم نفس آلوده
فرمودة ناكرده سيه رويم كرد
فرياد ز كرده هاي نا فرموده


0