شعرناب

برمودا ی زمان

برمودا ی زمان زمان همیشه برای من سئوال بزرگی است چیزی که گاه طولانی است و گاه کوتاه فقط قانون عقربه هاست که می گوید ساعت چند است و چند ساعت گذشته و چند ساعت تا یک دیدارباقی مانده است احساس می کنم وسط سه ضلع بودن و نبودن و زمان هستم هر چند بازهم باید بگویم زمان برای من ضلعی ناجور است وقتی مثلثی را تشکیل می دهند حس مثلث برمودا را دارد من نیستم اما هستم زمانم نیست اما هست همه چیز من تغییر می کند نگاهم ، خاطراتم، محیط اطرافم،دوستانم، که گاه غریبه می شوند و گاهی غریبه ها دوست در امواجی از این تحولات زندگی جریان دارد؛می گویند گذر زمان است،پس گذر من چی؟!من کجای کارم ،منم که دارم میگذرم و متحول می شوم چرا به اسم زمان تمام می شود، آه چقدر از تکبر زمان بدم می آید از بس این و آن همه چیز را از او دانستند ،گاهی لجم که می گیرد و قانون زمان کار خاصی را برآیم تعیین کرده از سر لجبازی با اون آن کار را انجام نمی دهم، نمیدانی چقدر خوشحال می شوم بعد برای اینکه به زمان دهن کجی کنم در ساعتی غیر رسمی کار مربوط به آن زمان را انجام میدهم به قول جدیدترهای خودمان " یه هویی" به قول اون وری ها " سوپرایز" من فکر میکردم فقط خودم خوشحال می شوم از این کار ولی دیدم خیر بقیه هم از این کار من لذت می برند و از قانون عقربه های ساعت دلگیرند. سعید مطوری/مهرگان


0