شعرناب

لنگرود ِ قدیم و یک خاطره


تصویری خاطره انگیز از نسل پدران ِ همسن من و نسل من از لنگرود ِ قدیم
توضیحی مختصر در باره این تصویر برای نسل جوان
تصویری که در چشمان ِ شما قسمتی از لنگرود قدیم را نوازش می دهد، تصویری است که قدمت آن به به بیش از 50 سال می رسد.
یعنی وقتی که من هنوز پنج ساله بودم، این قسمت از لنگرود به همین شکل خودنمایی می کرد.
در سمت راست تصویر یک خانه گالی پوش دو طبقه را در انزلی محله یکی از محلات لنگرود، می بینید که زن خانه داری ظروف نهار را در آب رودخانه می شوید.
آن زمان اکثریت مردم لنگرود، لباس و حصیر خانه ی خودشان را در آب رودخانه می شستند و آنانیکه در کناره های رودخانه زندگی می کردند، ظروف شام و نهار را در آب رودخانه تمیز می کردند.
ساختمان بعد از این خانه ی گالی پوش، مسجد انزلی محله است.
مقابل مسجد انزلی محله در این سمت رودخانه که در تصویر فقط گوشه ای از یک ساختمان قدیمی دیده می شود، پشت ِ دکان آقای نمک چیان است که به راسته ی سماکان وصل می شود و ادامه اش می رسد به بازار ماهی فروشان.
آن قسمت از رودخانه که لوتکا ها ( نودمبالها ) روی آب شناور هستند، بالا و پشتشان، حیاط بقعه ی آسید حسین است.
پایین مسجد، در وسط رودخانه، مردی که در حال پارو زدن به سمت ما می آید و دو لوتکا در آن کنار بسته شده است، چند متر بالاتر در سمت راستش که در تصویر دیده نمی شود، محل تلاقی رودخانه ای است که از سمت غرب و روستا های نالکیاشر، عرباسان و و و جاری می شود و در رودخانه لنگرود می ریزد.
در سمت ِ روبروی تصویر، پل خشتی این یل ِ پهلوانپیر ِ پیلسرشت و سمبل و شانه های استوار لنگرود فخر می فروشد که حدود 100 متر بعد از آن، پل چوبی و یا تخته ای است که در تصویر کمرنگ دیده می شود.
خاطره ای کوتاه از لوتکا سواری
یادم است وقتی که 9 یا 10 ساله شده بودم، با دوستان به همین قسمت از رودخانه می آمدیم و طناب لوتکای بسته شده را باز می کردیم و همگی سوار لوتکا می شدیم و در سمت جریان آب به طرف شمال پارو می زدیم.
و وقتی که بعد از مسافتی از لوتکا سواری خسته می شدیم. دیگر لوتکا را به نقطه آغاز برگشت نمی دادیم بلکه در همانجایی که بودیم، لوتکا را غرق می کردیم و می رفتیم.
گاهن می شد که صاحب لوتکا ما را دنبال می کرد و تمام مسیر را دنبال ما راه می افتاد و ناسزا می گفت. اما چون ما وسط آب بودیم، او نمی نوانست کاری انجام بدهد.
پس از اینکه اشک صاحب لوتکا را در می آوردیم، لوتکا را در وسط آب رها می کردیم و از سمت دیگر رودخانه می گریختیم.
جا دارد در اینجا بعد از 48 سال زانوی ادب بر زمین بسیایم و از همه ی آن کسانی که اکثرن روی در نقاب خاک کشیددند و لوتکاهایشان بوسیله من غرق شد، پوزش بخواهم.
احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )


0