شعرناب

لطفا مداخله نمائید!


نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه نویدم
نه سلامم نه علیکم
نه سیاهم نه سپیدم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمایم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته و برده ی دینم
نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستاده ی پیرم
نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم نه چنین است سرنوشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم
نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم:
حقیقت
نه به رنگ است و نه بو
نه به های است و نه هو
نه به این است و نه او
نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را:
آنچه گفتند و سرودند
تو آنی
خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی
تو اسرار نهانی همه جا
تو نه یک جای
نه یک پای
همه ای با همه ای هم همه ای
تو سکوتی تو خود باغ بهشتی
ملکوتی تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک خدایی
نه که جزیی
نه چون آب در اندام سبویی
خود اویی
به خود آی تا به در خانه ی متروکه ی هر عابد و زاهد ننشینی و
به جز روشنی و شعشعه ی پرتوی خود هیچ نبینی
و
گل وصل بچینی
این شعر به اشتباه در خیلی از سایتها و غیره با کمی تغییر به نام مولانا انتشار داده شده است در حالی که مولانا هیچوقت اینگونه شعر نسروده و شعر نو ندارد و دیگر آنکه مضمون شعر فوق كاملاً انسان‌ گرايانه است، يعنی خود و انسان را به جای خدا نشانده است و شما را از مراجعه به عابد و زاهد پرهيز می دهد و خيلی صريح می گويد تو در همه افلاك خدايی! که البته عده ای آن را تغییر داده و نوشته اند : در همه افلاك بزرگی ! که در کل این شعر از مولانا که عارفی خداپرست بود بدور است. شاعر این شعر فریدون حلمی می باشد والبته شاید هدف فریدون حلمی نیز از خودشناسی به خدا رسیدن باشد.


0