شعرناب

من یک معتادم

اسفند که میاد برخلاف خیلیا که برای امدن بهار لحظه شماری میکنند وخوشحالن من دچار احساس اندوه میشم حتما می پرسین پس این قضیه اعتیاد چیه ؟ چه ربطی داره به این موضوع؟ کمی صبر کنین الان میگم راستش کارگاه اعتراف اقای فکری وقضیه اعتیاد عاطفی بین زن ومرد که مطرح شد بالاخره منو وادار به این اعتراف کرد درسته من یک معتادم (نخندین خوب) راستش من وهمه هم صنف هام بنوعی معتادیم وعاشق درست فهمیدین ما عاشق بچه هاییم وبه اونها معتادیم ا گر اعتیاد رو نوعی وابستگی بیش از حد بدانیم گاهی به تناسب شغلم با بچه های پیش دانشگاهی درس دارم وبعضی اوقات بیشتر از همه پایه ها مثل امسال ..بچه ها مجبورن چند هفته زودتر از بقیه تعطیل کنند برای دانشگاه بخونن واومدن اسفند این حقیقت رو به یادم میاره که جدایی نزدیکه ..شاید باورتون نشه گاهی یک تکلیف عمومی بهشون میدم ومینشینم سیر نگاهشون میکنم ساعت من معمولا یکی از شلوغ ترین ساعت هاست با بچه ها مینشینیم و راجع به موضوعات مختلف درسی بحث میکنیم وگاهی هم بحث به چیزهای لازم غیر درسیم میرسه تو این بحث ها بارها بارها به من ثابت شده که بچه ها برخلاف ظاهرشون که دخترکانی سظحی وشیطون بنظر میان خیلی فهمیده وباهوشند جوریکه توجه اونها به مسایل سیاسی واجتماعی اطرافشون باعث تعجبم میشه بهرحال مینشینم وخاطراتی که از هر کدوم دارم مرور میکنم شیطنت هاشون نظراتشون خندهاشون و... گاهی فکر میکنم کاش میتونستم بدونم روزگار با هر کدومشون چطور تا میکنه اما افسوس.... فکر کنم حالا فهمیدین چرا من یک معتادم


0