شعرناب

پول خون دادمی!


روزی سعدی علیه الزحمه بقصد خرید به بازاراندرامد .فلفلی که دردئانت اخلاق زبانزد ان زمان بود انگشت به درکوفتن سعدی کرد تاجماعتی رابخنداند .سعدی لبخندی زد ودست درجیب برده دیناری به اوداد وتشکرکرد گفته خیلی خندیدیم .
فلفلی راکه هم زدینارخوش امدی وهم اندکی جوگرفتی بردوش سعدی پریدی وحوارزنان گفتی که ایها الناس سعدی رابکاراندرگرفتمی .
وبازسعدی باخنده گفتا عاقلان دانند عاقلان دانند .
گفته شده که بعدها قرابت 20هزارکامنت درمذمت کارش گذاشته شده بود .وسعدی تنها یک جمله نوشت که این یک دینار پول خونش بوده چون فکرمیکند اگرسعدی یک دیناربسبب خباثتش داد .داروغه حتما یک ویلا درشمال کشمیر خواهدبخشید .ودومی اینکه عاقلان خودبهتردانند ..........


0