شعرناب

نقیضه هایی براشعار حافظ


نـقــیـضه هایی بر اشعار حافظ!
"دیدار شد میسر و بوس و کنار هم"
از بس که توی متروی تهران شلوغ بود
"به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم"
و مدت‌هاست در دینم فقط سوراخ می‌بینم!
"حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست"
که لطف کرده نشسته شنود می کـُندم!!!
"تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف"
چون که اسباب بزرگی همه موروثی شد!
"محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد"
شیخ بودن که هنر نیست بیا آدم شو!!!
"رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار"
جنس چینی وارد ایمان ما هم می شود
"بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم"
مانده ام کشور من جزء جهان نیست چرا!
"در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم"
با سوزن پرگارت سوراخ مکن ما را!
"نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت"
چطور یک شبه حکم ریاستش آمد؟!
"به خواری منگر ای منعم، ضعیفان و نحیفان را"
گدا در شهر تهران چند تا ملک و زمین دارد
"سحرم دولـت بیـدار به بالین آمد"
جای دردانه ی همسایه چرا این آمد؟!
+روح الله احمدی
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل"
فقط کم مانده بوق کشتی دزدان دریایی
"تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد"
علی الخصوص اگر عضو بیمه هم باشی
"منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن"
ولی قیافه‌ی من می‌خورد به معتادان
"دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای"
نیفتی و بلوتوست شبانه پخش شود
+ سعید بیابانکی
"به آب روشن می عارفی طهارت کرد"
و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!
"سالها دل طلب جام جم از ما میکرد!"
بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم
"مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش"
گفت:دنیاشده از مشکل پر،این هم روش!
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
به دستش می دهم کاری که بار آخرش باشد!
+ناصر فیض
"میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست"
به جز مراسم عقد و عروسی و غیره!
"فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد"
از این به بعد تقلّب، حلال و آزاد است!
"چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست"
چرا که جنبه‌ی "علمی تخیلی" دارد!
"دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما"
نه! خیال بد نکن؛ می‌خواست ارشادم کند!
"گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی "
گفتم نکند فکر بدی در سرتان هست؟!
"حافظ به خود نپوشید، این خرقه می آلود"
ای شیخ پاک دامن، رخت اضافه داری؟!
+رضا احسانپور
"عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی"
البته سوءتفاهم نشود؛ در خارج!
"مسلمانان مرا وقتی دلی بود"
دماغم را هنوز البته دارم!
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
"
شنا؟! این وقت شب؟! اینجا؟! نه جداً! حال تو خوب است؟ 


+ رضا احسانپور
"مدعی خواست که آید به تماشاگه راز"
خانمش زنگ زد و گفت شلوغ است نرو
"بر سر تربت من با می و مطرب بنشین"
مطربش کاش فقط خواجه امیری باشد
"چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی"
ولی افسوس که گشت آمد و ما در رفتیم
+ سعید بیابانکی
آنـکـه فـکرش گره از کار جهـان بگشـاید"
رفـت از کـشـور مـا، سـاکـن امـریکـا شد
"هاتف آن روز به من مژده این دولت داد"
که از این فقر، به یک خوشه نجاتم دادند
"گر دیگرت بر آن درِ دولت گذر بود"
زنگی بزن به نیت ما و فرار کن!!!
"ثواب روزه و حج ِ قبول آن کس برد"
که از خزانه جیب خودش زیارت کرد!
"دانی که چیست دولت، دیدار یار دیدن"
محمود احمدی را، روزی سه بار دیدن!


0