شعرناب

فرهاد شاعر می شود

ساعت دوم پنج شنبه تاریخ داشتیم.طبق معمول زنگ های تاریخ بین من و محسن بحث و تبادل نظر بود که احمد شاه خوشگل تره یا ناصرالدین شاه .به طور کلی زیبایی شناسی محسن در حد دایی فتح الله دایی مادرم می باشد. ایشان نیز عقاید خاص خود را دارند که البته بسیار هم محترم است.مثلا چند شب پیش که خانه شان مهمان بودیم ایشان رسما اعلام کردند که طبیعت مازندران اصلا زیبا نیست یا اینکه گل ها موجودات غیر قابل تحملی هستند،هنگام بارش باران باید تمام پرده های خانه را کشید تا تماشای آن ادم را آزار ندهد.بگذریم زیبایی شناسی علم وسیعی است و هر کس نیز تعریف خاص خود را از آن دارد.آقای مسعودی معلم گرامی ما بیست دقیقه ی پایانی کلاس اعلام داشتند که((دانش آموزان عزیز تا چند دقیقه دیگه امتحانی به صورت ناگهانی بر شما وارد می شود))سپس نگاهی به فرهاد ،هادی،اسماعیل و چند تن دیگر از اشرار کلاس انداخت و گفت:((برید حالشو ببرید)).به دستور ایشان پارسا سعادت پیشه بچه درسخوان مودب گوگوری مگوری کلاس و البته خواهرزاده مدیر به سمت اتاق فتوکپی رهسپار شد که با خود اژدهایی شامل پانزده سر چهار گزینه ای به ارمغان آورد.از کودکی آرزو داشتم که دارای یک خروس گویای اسرار باشم تا حقایقی را بر من آشکار سازد،مثلا نظر واقعی زن دایی را نسبت به مادرم یا اینکه آقا کمال شوهر خاله ام دیپلم دارد یا نه ومسائل پوشیده ای مانند این ها را بر من آشکار سازد.از جمله مهم ترین این موارد آنست که بدانم آیا واقعا پارسا هر بار که برای گرفتن اوراق اژدهایی به اتاق فتوکوپی می رود گوشه چشمی به سوالات دارد یا نه .به هر حال فکر کردن در مورد اسرار شخصی خواهر زاده مدیر آن هم برای چون منی که مبلغ هنگفتی شهریه بدهکارم گناهی بسی نا بخشودنیست .بعد از مدت کوتاهی پارسا و جناب اژدها در معیت هم به کلاس قدم رنجه فرمودند.این جور وقت ها ما بچه های کلاس منهای پارسای عزیز پیمانی نا نوشته داشتیم که با هم فریاد بزنیم:((ما امتحان نمی دیم)).این بار هم بچه ها یکپارچه فریاد زدند:((ما امتحان نمی دیم)).فرهاد گوریل سر دسته اشرار کلاس بعد از شعار ما اضافه کرد:((بسه دیگه بریدیم)).در حقیقت این گفتن جمله موزون سر آغاز کشف استعداد فرهاد ذر زمینه شعر بود.بعد از امتحان دوستان پاچه خوار و زهر چشم گرفته ایشان که از جمله شان شخص بنده و محسن بودیم به خدمت استاد شرفیاب شدیم و این استعداد کشف شده را صمیمانه به ایشان تبریک گفتیم .وبرایش آرزو نمودیم که شاهد حضور مبارکشان در سطح اول ادبیات کشور باشیم.
از فردای آن روز روند تغییر و تحول تنها شاعر مدرسه ما به طور محسوسی به چشم می آمد.در ابتدا جناب استاد رابطه با هادی خفن و اسمال بی دسمال را به طور کلی قطع نمود و برایشان آرزو کرد ایشان هم هر چه زود تر استعداد مستور هنری شان را کشف و ضبط نمایند.
از آن به بعد هم انیس و مونسش شد آقای جوادی دبیر محترم ادبیات و تمام فکر و ذکرش تاسیس انجمن شعر مدرسه.
از آن روز ها سال ها می گذرد فرهاد هم چنان قلم می زند چاپ پشت چاپ.تخلصی نیز در شان هیکل خود دست و پا کرده،((نازی)).نام تخلص فرهاد نازی می باشد.حالا فرهاد شاعر ی توانا و البته آن طور که شنیده ام انسانی بزرگوار و دست به خیر می باشد.اما شعر هایش مخصوصا از نوع عاشقانه به دلم نمی نشیند .هرچه سعی می کنم نمی توانم لطافت کسیکه سال های پیاپی هر روز را در فقدان خوراکی هایی که توسط ایشان خورده شده بود گرسنه سپری وهنوز جواب پول تو جیبی های را که توسط این ادیب گرامی به زور گرفته شده بود به پدرم پس می دهم را باور کنم.
فرهاد داستان ما کاملا خیالیست و هر گونه وجود داخلی و خارجی ندارد.اگر در بین خوانندگان عزیز فرهاد نامی شاعر می باشد و یا اسم تخلص شاعر عزیزی نازی می باشد شدیداللحن عذر خواهی می کنم.


0