شعرناب

زمستان سرد

با صدای بلند سرفه کردم اما کسی به سرمای زندگی من اهمیت نداد .. گرچه در روزهای سرد زمستان زندگی سعی میکنم با آتش بی خیالی و امید دلم را گرم نگه دارم اما در انتظار شروع بهاری دیگر در گذر عمرم هستم .. وقتی مشکل داری اطرافت شلوغ میشه و بقیه فقط از دور برایت دست تکان میدهند .. انگار فراموش کرده اند زمین بیهوده گرد نیست و آدمها یکروز باز دوباره به هم میرسند .. آدمها چهار فصل رو می بینند و ازشون عبور می کنند اما بعضی هاون آنقدر سرمست هوای بهاری میشوند که زود خوابشون میبره و به فکر سرمای زمستان نیستند .. به هر کی دردم رو گفتم مرا به خدا و حکمتش حواله کرد .. تو حکمت خدا شکی نیست اما از اینکه مسئولیت همدیگر را روی دوش خدا میگذاریم گله دارم .. به بعضی ها باید گفت بعد از هر پایان میشود شروعی دوباره ساخت و شاید این بار در بهار زندگی من تو به زمستان روزگار برسی .. من به حکمتی که تو مشکلات مداوم برام پیش میاد ایمان دارم .. شاید اشتباه زندگی کردم و یا تاوان گناههای رو که کردم پس میدم .. اگه اینطوری باشه دوست دارم بقیه عمرم رو هم از سرمای روزگار بلرزم اما روز موعود هیچ حقی بر گردنم نباشه و بتوانم با سری بالا به خدا سلام کنم .. آسمان هوای همه رو داره .. وقتی کشاورزان دارند محصول تابستانشون رو درو می کنند نگران آمدن باران نیستند تا محصولشان را خراب کند .. چون میدونند کاسه آب دست خداست و به مهربانی اش ایمان دارند .. وقتی از تنهایی و درد مینویسم همه میگن قشنگ نوشتی اما کسی نمیگه چرا نوشتی ؟ بعضی وقت ها به زندگی نمیشه چیزی گفت .. شاید اطرافم خلوت باشه و کسی هم پشت سرم نباشه که برگردم اما خدا بالاسرم هست و همین کافیه ..
..................................................................................................................
از دفتر : زمستان سرد تنهایی
نوشته : عبدالله خسروی ( پسرزاگرس )


0