شعرناب

قلم ، فکر ، شاعر

قلم ، فکر ،شاعر
گاهی قلم آنقدر سنگینی می کند،که لرزش دستها مانع میگردد از حتی نگاشتن نقطه ای بر روی سطرهای خالی و چشم براه!. ولی گاهی فکر بقدری مصمم است برای نگاشتن و تسکین رنجها و آلام قلب که لرزش دستها نمی تواند مانع از به تصویر کشیدن خیالات شود.
آن دم است که فضای ذهن شاعر چون آسمان نیلی ،روشن و صاف میشود و چشمه واژگان بقدری زلال است که حتی کوچکترین واژه توان به تصویر کشیدن بزرگترین حادثه ها را دارد ،حتی یک آه!
در آن هنگامه ی کم نظیر که قلم تسخیر شده ی افکار است،دو اندیشه ی پر التهاب و پر از تناقض فکر شاعر را می رباید. یکی غم یار است و دیگری شوق یار. از آنرو که اغلب شاعر اندوهگین است ولی در آن لحظات باشکوه آنچنان زیبا و بی نظیر تلفیقی از هر دو را به نمایش میگذارد که بعضی اوقات من خود از تماشای اینهمه زیبایی تا چند لحظه تپش منظم قلبم بهم میخورد! آه،چقدر این نوشته ها زیبا هستند! چقدر تسکین دهنده و شعف آور!. براستی اگر سازش فکر و قلم تحقق نمی یافت چگونه و چه کسی می توانست از فشارهای جانفرسا و گنگ رنجها و غم های شاعر بکاهد؟براستی که خالق عشق خود الهام بخش همه ی زیباییها و تسکین هاست.
یاسر


0