كاش ...! ميشددددددددددشرطی بودن عبارت است وابستگی. وابستگی به کار، به ثروت، به سنت، به انسانها و غیره. اما چرا ما وابسته ایم؟ وابسته ام زیرا از طریق همگونی با آن، خود را "یک کسی" میدانم. من خود را با شغل و حرفه ام، همگون میکنم و لذا شغلم برایم خیلی اهمیت بیدا میکند. من عبارت از فامیلم هستم. من عبارت از دارایی هایم هستم. چیزهای که به آن وابسته ام وسیله ایست برای فرار از پوچی و خلا درونی خویش. وابستگی، یعنی فرار و فرار است که شرطی بودن را تقویت و تشدید میکند. اگر من به شما وابسته ام بدان جهت است بیاییم برای یکبار هم که شده خود را از وابستگی های زندگی مادی و ذهنی رهایی بخشیده و نقاب را بدون هیچگونه ترسی از چهره خود برداریم و نقش خود را بازی کرده و جای خودمان نفس به کشیم .و برای همیشه این زنجیر اسارت و برده گی را از پای خود باز کرده و خودی باشیم که هستیم نه اونی که دیگران می خواهند باشیم .انگاه چون این کبوتران سبک بال گشته و خود را به حرم دل که معشوق در انجا به انتظار عشق ما خانه برگزیده رسانیده و در دریای بیکران عشقش خود را غرق و با او یکی گردیم. گر سراین کار داری کار کن ...ور نه ای این کار را انکار کن . خلق عالم جمله مست غفلتند ..مست منگر خویش را هشیار کن . چون بدانستی و دیدی خویش را ..تا بمیری روی در دیوار کن . یار بیزار است از تو تا تویی ..اول از خود خویش را بیزار کن. چند گردی گرد عالم بی خبر ..دل سرای خلوت دلدار کن . چون فرو رفتی به قعر بحر جان ..عزم خلوتخانه اسرار کن . که شما وسیله ای هستید برای آنکه من از خودم فرار کنم. من باید شما را داشته باشم و به شما (یاهرچیزدیگر) بچسبم. حالا اگر ما بتوانیم به شکل های فرار آگاه شویم، میتوانیم عوامل شرطی شدنهایمان را بشناسیم. ما در تمام ابعاد زندگی ، وسایلی برای فرار داریم. برای شما کار، برای دیگری مشروب، برای دیگری دانش، و برای هر کسی به نوعی. ماهیت تمام وسایل فرار، یکسان است . (شادمانی خلاق)
|