شعرناب

كاش ...! ميشدددددددددد

شرطی بودن عبارت است وابستگی. وابستگی به کار، به ثروت،
به سنت، به انسانها و غیره. اما چرا ما وابسته ایم؟
وابسته ام زیرا از طریق همگونی با آن، خود را
"یک کسی" میدانم. من خود را با شغل و حرفه ام، همگون میکنم
و لذا شغلم برایم خیلی اهمیت بیدا میکند.
من عبارت از فامیلم هستم. من عبارت از دارایی هایم هستم.
چیزهای که به آن وابسته ام وسیله ایست برای فرار از پوچی و
خلا درونی خویش. وابستگی، یعنی فرار و فرار است که شرطی بودن
را تقویت و تشدید میکند. اگر من به شما وابسته ام بدان جهت است
بیاییم برای یکبار هم که شده خود را از وابستگی های زندگی مادی و ذهنی رهایی بخشیده و نقاب را بدون
هیچگونه ترسی از چهره خود برداریم و نقش خود را بازی کرده و جای خودمان نفس به کشیم .و برای همیشه
این زنجیر اسارت و برده گی را از پای خود باز کرده و خودی باشیم که هستیم نه اونی که دیگران می خواهند
باشیم .انگاه چون این کبوتران سبک بال گشته و خود را به حرم دل که معشوق در انجا به انتظار عشق ما
خانه برگزیده رسانیده و در دریای بیکران عشقش خود را غرق و با او یکی گردیم.
گر سراین کار داری کار کن ...ور نه ای این کار را انکار کن .
خلق عالم جمله مست غفلتند ..مست منگر خویش را هشیار کن .
چون بدانستی و دیدی خویش را ..تا بمیری روی در دیوار کن .
یار بیزار است از تو تا تویی ..اول از خود خویش را بیزار کن.
چند گردی گرد عالم بی خبر ..دل سرای خلوت دلدار کن .
چون فرو رفتی به قعر بحر جان ..عزم خلوتخانه اسرار کن .
که شما وسیله ای هستید برای آنکه من از خودم فرار کنم. من باید
شما را داشته باشم و به شما (یاهرچیزدیگر) بچسبم. حالا اگر ما
بتوانیم به شکل های فرار آگاه شویم، میتوانیم عوامل شرطی
شدنهایمان را بشناسیم.
ما در تمام ابعاد زندگی ، وسایلی برای فرار داریم.
برای شما کار، برای دیگری مشروب، برای دیگری دانش، و برای هر
کسی به نوعی. ماهیت تمام وسایل فرار، یکسان است .
(شادمانی خلاق)


0