شعرناب

کشکول درویش


بخاطرروز تولدم یکی از تابلوهامو که روی کیسه سیمان نوشتم رو تقدیم شما نابیها میکنم.نستعلیق است بصورت سیاه مشق .امید که بپسندید.ازکارهایم در تمام رشته های هنرهای تجسمی زین بعد تابلوهایی تقدیم حضورتان خواهم کرد.
زنى که همیشه بسم الله الرحمنالرحیم می گفت در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشتکه در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد مىجست و در هر کار «بسم اللهالرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسمالله بسیارخشمناک مىشد و از منع او چاره نداشت تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را بهآن زن داد و گفت او را نگاه بدارد!
زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم اللهالرحمن الرحیم» آن را در پارچهاى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» وآن را در مکانى پنهان نمود و بسمالله گفت.فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقتنمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بى اعتقاد و شرمنده کند.پس از انداختنکیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد کهبفروشد.مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایىاز براى شب او طبخ کند.
چون زن شکم یکى از آن ماهیان را پاره نمود کیسه رادر میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.چونشب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناولنمودند.آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور.
آن زنبرخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.شوهرشاز مشاهده کیسه بسیار تعجب نموده و سجده الهى را به جاى آورد و از جملهمؤمنان گردید.


0