شعرناب

علي(ع) مظهر عدالت انساني

بسم الله الرحمن الرحيم امام علي(ع) و عدالت انساني (متن سخنراني سال 79 در اهواز) م.فرياد گفتن و نوشتن و حتي تفكر كردن، پيرامون حقيقتِ پديده اي كه ذهن آدمي را بر آن علم و احاطه اي نيست، بسي دشوار و حيران كننده است به ويژه آن كه آن پديده، شخصيت پيچيده ي انساني باشد كه در گرگ و ميش تاريخ، لحظه ها همچون ديواري ستبر، چهره ي حقيقي اش را از ديده ها دريغ مي كنند، و دشوارتر و حيران كننده تر آن كه آن شخصيت پيچيده ي انساني، علي باشد، شخصيتي كه اذهان و قلوب، همواره يا در كينه هاي ظالمانه نهانش داشته اند و يا در عشق هاي جاهلانه مدفونش ساخته اند، آنچنانكه حتي در زمان خودش هم عقلها كمابيش از درك حقيقي اش عاجز بوده اند... اما چگونه مي توان از علي نگفت؟ چگونه مي توان از علي ننوشت؟ و چگونه مي توان به علي نيانديشيد؟ در حاليكه قطره اي از آن درياي بيكران كافيست تا جانهاي عطشناك را غرق اشتياق كند و احساس و انديشه را در درون آدمي متحول سازد، و همين تحول و تلاطم احساس و انديشه است كه همواره آدمي را به سخن گفتن و قلم زدن و كاوش ثمربخش يا بي ثمر لبها و دستها وا مي دارد... علي(ع) كه در محيطي آكنده از ظلم و جهل متولد شده بود، بنا به دلايلي كه مشخص ترين آنها از يك طرف قابليتهاي فردي و استعدادهاي ذاتي، و از طرف ديگر همنشيني با رسول خدا و تاثيرپيري عميق از آن حضرت بود، به سرعت و بي هيچ آلايشي در كنار چشمه ي حقيقت رشد نمود و شكوفه هاي عدالت در شخصيتش شكوفا گشت، به گونه اي كه در ده سالگي، يعني هنگامي كه با بعثت پيغمبر، افراد بشر و به طور كاملا ملموس، اطرافيان و نزديكان رسول خدا، ناخواسته بر سر دو راهي حق و باطل قرار گرفتند و ناگزير از انتخاب شدند، علي(ع) از معدود كساني بود كه قاطعانه حق را برگزيد، و اين عين عدالت بود چراكه عدالت، چيزي جز گزينش حق در برخورد با باطل نيست... بدين ترتيب علي(ع) پرچم تسليم در برابر حق را آگاهانه بر دوش گرفت و با گامهاي استوار به راه افتاد تا با رفتار عادلانه ي خويش، كاروان سرگردان بشريت را متوجه حق سازد و انسان را به عنوان تجليگاه حقيقت، و خليفه ي خدا بر روي زمين به ياد آورد، و در اين راه تا بدانجا پيش رفت كه رسول خدا درباره اش فرمود: علي مع الحق والحق مع علي. علي(ع) ظلم ستيزي عادلانه را به عنوان نوع جديدي از ظلم ستيزي، در تاريخ بشر بنيان نهاد و باب جهاد را در تمامي زمينه هاي ظلم گشود، و تلاشهاي فطري و فكري بشر براي رهايي از زنجير ظلم و جهل را كه در طول قرنهاي متمادي با شكست مواجه بود، نويد پيروزي داد. او از آن دسته ظلم ستيزاني نبود كه در جاي جاي تاريخ، ستمديده آمدند و ستمكار رفتند، بلكه او چه پيش از حكومت و چه پس از آن همواره بر آن بود كه نه ظلم كند و نه ظلم كرده شود. بر اساس همين عقيده بود كه او آن هنگام كه در سقيفه آشكارا حقش را به تاراج مي برند، شمشير از غلاف بر نمي كشد و صبر و سكوت پيشه مي كند زيرا خوب مي داند كه در آن وضعيت اجتماعي خاص، غير از سكوت، هر رفتار ديگري به فتنه ها و ظلمهاي بيشتر مي انجامد و اين با روح ظلم ستيز علي منافات داشت... از ديدگاه او خلافت و حكومت، تنها هنگامي ارزش و اعتبار دارد كه سبب احقاق حقي شود و عدالتي را برقرار سازد، در غير اين صورت از لنگه كفش فرسوده اي نيز بي ارزش تر و بي اعتبارتر است، بنابراين دليلي براي ظلم كردن وجود ندارد: نه براي احراز حكومت و نه براي بقاي آن. او پس از آن سكوت بيست و پنج ساله نيز كه يكي از زيباترين و تحسين برانگيزترين جلوه هاي عدالت و حقانيت، در شخصيت او به شمار مي رود، هنگامي كه به حكومت مي رسد، به دور از كينه ورزيها و انتقامجوئيهاي معمول آدمي در چنين شرايطي، همچنان استوار و ثابت قدم بر طريق عدالت باقي مي ماند و هرگز به افراط و تفريط نمي گرايد... آري! علي(ع) انساني بود كه عدالت، چه در قبال خويشتن و چه در ارتباط با ديگران، در باغ وجودش به بار نشسته بود. او نه روح خود را به بند اميال و هوسها كشيد، و نه جسم خود را به ضعف و سستي و رياضتهاي نامعقول واداشت، نه از خانواده اش غافل بود و نه از جامعه اش، نه از دينش و نه از دنيايش. تقوا و خلوص توأم با اعتدال روحي اش، و مجاهدتها و تلاشهاي همراه با سادگي و قناعتش، گواه صادقي بر عدالت او با خويشتن است، و همسر پاك، فرزندان صالح، دوستان حق دوست، و دشمنان ستمكارش، دلايل محكمي بر عدالت او با ديگران. او آنجا كه وليد بن عتبه را تازيانه مي زند، با زبان عمل كه زبان خاص پيشوايان راستيني چون اوست، مي گويد كه عدالت نمود حقيقت است، آن را در هيچ زمان و هيچ مكان و هيچ شرايطي فداي مصلحت نكنيد... تنها انساني كه خورشيد حقيقت بر دل و جانش مي تابد، مي تواند اينچنين تمامي لحظه هايش را با پرتوهاي عدالت، روشنايي بخشد و درون و برونش را از هرگونه ظلم و ظلمات پاك نگاه دارد، تنها چنين انساني ست كه نه مي هراسد و نه فريفته مي شود. نه تصميم گيريهاي غير عادلانه در سقيفه ها، نه پيشنهادهاي به ظاهر كريمانه ي ابن عوفها، نه خواهشهاي برادرانه ي عقيلها، نه مصلحت انديشي هاي جاهلانه ي ابوسفيانها، نه دوستيهاي رندانه ي طلحه ها و زبيرها، نه فتنه هاي زنانه ي عايشه ها، نه تلاشهاي خصمانه ي معاويه ها، نه نيزه هاي مزورانه ي ابن عاصها، نه موضع گيري هاي متعصبانه ي ابن وهبها، و نه شمشيرهاي ظالمانه ي ابن ملجمها... هيچكدام او را از رفتار عادلانه باز نمي دارد، و علي هميشه مظهر عدالت انساني باقي مي ماند. والسلام اهواز- زمستان 79


0