شعرناب

تاریکی

پاییزم که باشی بلاخره بهار نزدیکه،شب هم با همه اون سیاهیش وقتی روی افتاب میبینه رنگ عوض میکنه و تو میمانی نور حتی تاریکی هم به تو وفا نخواهد کرد....
حتی اگر در گوشه دیگر از زمین باشی شاید کمی دیر تر اما در نهایت شب روز خواهد شد،حکمت تاریکی شب فقط خفتن و استراحت نیست شب با نهایت وقاهت اجازه نمیده که خودت و بقیه را درست ببینی و بسنجی...
وقتی هوا تاریک شد و جایی دیگه معلوم نبود تو هم به خودت اجازه میدی هر کاری دوست داری انجام بدی همیشه به این امیدی که تا ابد شب خواهد ماند اما به ناگه هوا روشن خواهد شد و تو میمانی و هزاران نگاه!
چقدر بزرگی؟!
هیتلر هم زمانی تصور داشت قویترین انسان روی کره زمینه،فرعون هم خودش را خدا میدانست و لیلی خود را به نافهمی زده بود و... ، ناگهان روز شد و رسوایی به بار امد...
دیگر از انها چه ماند جز مشتی اسکلت که در زیر ملیونها خاک توسط کرمهای کوچک خورده شد و انسان با تمام ان ادعایش حتی توان دور کردن این موجودات موزی را هم از خود نداشت و در نهایت از انان یادهای بد ماند...
هر جا هستی،هر چه هستی،هر کجا،همیشه هیچوقت به تاریکی اعتماد نکن سحر نزدیک هست گرچه دیر اما نهایتا در اوج تاریکی همجا روشن خواهد شد.
بنیامین بتا


0