شعرناب

آخرین کلام


ادبیات ما و چماقدارانش , یک تراژدی تلخ
ادبیات ما و تاجرانش , یک حقیقت محض
ادبیات ما و ادبیاتش , یک طنزو یک بغضآلودهاز درد
.........................................................
سلام بر برادر بزرگوار جناب فکری عزیز
واقعا در عجبم چرا و چرا باید جواب بدهید
چرا هشدار دهید
چرا مقابله بمثل کنید
چرا وقتتان را صرف نوشتن در باب خر کشی کنید
چرا واقعا چرا ؟
جواب ابلهان خاموشیست مگر معنا ندارد برایتان
مگر کم صادق ها را زدند
شاملو ها را
یغما ها را و و و .......
چه شد ؟ در کدام نامه شآکی شدند جز دراشعارشان
و نوشته هایشان
,,,,,,
چنین مسایلی درهمانابتدا که من قلم را بر کاغذ فرو بردم
در جاهای مختلفانقدر دیدم که با خود گفتم
در خلوت نوشتن به از گفتن واسه مغزی که منگه
,,,
به عنوان یک برادر کوچک یک خواهش یک تقاضا یک التماس دارم که این چیزها را در ادبیات نشان ما
که اول راه هستیم ندهید
سپاس
من همیشه در این موارد دخول کرده ام و حمایتم را اعلام کرده ام از شما
چون میدانم خالصانه, با عشق, ادبیات را نفس میکشید و زکآتش را میپردازیداما خوب میدانم حمالانی کتاب به دوش در این راه منعت میشوند
ولی رفیق
به عظمت قلم قسم با احترام به قانون خود قلم, در مقابلت کم میارن
پس تو را قسم به قلم خودت را دم خور این ؟ نکن ( واژهي به ذهنم نرسید برای این )
به همین سبب,,,,,
.............................................................
در ویرانه ها در خیال آبادی پرسه زدن
پشت بام حوصله, زیر باران چله شدن
به اخرین خوابه شوم زندگی , از درد زنده شدن
میان خشکسالها , باغ تن , از چشم آب خوردن
نه
این بار من لال میشوم تو بگو به من
آری تو بگو ,
به کدامین شعر قافله را با خبر کنیم
به کدامین نقیضه خران را توجیح کنیم
در کدامین فصلسال, زندگی را بوسهبرزنیم
در کدامین حاد ثه , غم خوار و همره هم شویم
اه رفیق
ما مانده ا یم
پشت لافها
پشتآروغها
پشت کینها
پشت گزیدنها
پشت مالیدنها
که کدامین حرف را باور کنیم
کدامین بوسه را عشق فرض کنیم
آری
همان تقدیر تنهای
همان ماندن در سیاهی
همان جهل و نادانی
همان دهان کجی
همان کله پزی را
همانها که آنها ندارند
را باید عادت کنیم
,
همانها که آنها ندارند
همانها که آنها ندارند
همانها که آنها ندارند (%)
..................................................................
امیدوارم با صبوری بیشتر و با پیشرفت سایت جوابگو این خدایان ادبیات باشید (این >>= خدایان ادبیات)
سرافرازیت خواسته من
شاد کامیت دست حق
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
همیشه در رابطه با انسانها دو چیز را بخاطر بسپار
نزدیکی بیش از حد به آفتاب تورا میسوزاند
و نزدیکی بیش از حد به ماه تو را یخ میزند
پس بر همان نقطه خودت که هستی یعنی زمین بمان و فاصله را از این دو حفظ کن
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
داریوش پورافشار ٩/٢


0