شعرناب

گاهی این فکر برایم پیش می آید که ، اگر........


گاهی این فکر برایم پیش می آید که ، اگر........
زندگی من در پناه عشق تو سایه میگرفت شاید تاکنون زندگی من سر سبزو خرم میماند و این
رنج هم که به قلبمنشسته دگر وجود نداشت
چرا که در گرمای نگاههای آتشینت ذوب میشد ولی تقدیر چنین نخواست.......
امروز که اینسان اینجا نشستم افسوس برای تو چون دگر طالب وجودت نیستم ، امروز زندگی
مرا با خود به پیشمیراند بدون نیازی یرای مساعدت تو ...نه راهی نه هدفی ونه روشنایی در
پیش در تاریکی ها
زندگی من کهنهمیشود و روزی در این تاریکی ها خود را برای همیشه از دست خواهم داد .
ولی باز هم....
گاهی این فکر برایم پیش می آید که ، اگر........
(طاها)


0