شعرناب

چوپان دروغگو


چوپانِ قصۀ ما دروغگو نبود ...
او تنها بود
و از فرطِ تنهایی
فریادِ گرگ سر میداد !
ولی افسوس
افسوس که هیچکس تنهایی او را درک نکرد
و همه در پی گرگ بودند !
در این میان :
فقط گرگ فهمید که چوپان تنها است !
پ.ن 1
چوپانِ دروغگو : از نام ننگت سرأفکنده نباش ...
این روزها خیلی از ماها
با دیدنِ آدم ها باید فریاد بزنیم :
" گرگ ، گرگ ، گرگ ... "
پ.ن 2
در این دنیایی که همه یا گرگ أند یا گوسفند
ترجیح میدهم " چوپان " باشم !
همدیگر را بدَرید ...
من " نی أم " را میزنم !
( بدونِ منبع ... )


0