شعرناب

خانه ی مادر بزرگ

خانه ی خانم جان یک خانه ی بزرگ ویلایی دارای دو حیاط و چندین اطاق بود. یک حیاط در ورودی شمالی با سنگ فرش، دو حوض و چند درخت انجیر. وسط ملک چهار اطاق با طاق ضربی و پشت اطاقها یک حیاط بزرگ با چندین درخت گردو و گلابی که زیر درخت ها باغچه ی جعفری ، تره و ریحان بود. از درب ورودی شمالی، اطاقها و حیاط پشتی مجهز به دوربین مدار بسته با کیفیت فور کی بود. ( چهل سال پیش اصلا در ایران دوربین مدار بسته نبود) منظورم چشمان تیز بین عمه خانم است. عمه خانم آنموقع دوشیزه ای چهل ساله بود و از نعمت ناشنوایی برخوردار بود. عمه خانم بدلایل شخصی هرگز ازدواج نکرده بود و تنها رسالتش حراست و حفاظت از کیان مقدس خانواده بود. کوچکترین تحرکات از دید عمه خانم مخفی نمی ماند و پیوسته در حال رصد و آنالیز امور بود. من و هم تایم قادر به خواندن درس، حل مسئله یا حتی مذاکره نبودیم. هنگام درس یا مذاکره علمی سر می‌رسید و انگشت اشاره اش را به نشانه تذکر جدی نشانمان میداد. و مجبور می‌شدیم با حضور میانجی مذاکره کنیم. مذاکره با حضور میانجی هرگز به سرانجام نمیرسد. ولی ما هرگز تا امید نمیشدیم و از کوچکترین فرصت برای کسب علم و دانش استفاده میکردیم.
پایان قسمت اول


1