شعرناب

داستان اولین اثر من که مکتوب شد ( قدرتا )

هوا سرد بود تا مدرسه راه زیادی بود قریب به پانصد متر از خانه دور شده بودم از ساعت شش صبح حدودا هفت یا هشت دقیقه ای گذشته آن زمان ده سالی داشتم مسیر خانه تا مدرسه دو سه فرسخی میشد که پیاده میرفتم راه زیادی بود همیشه برای خودم نثری می ساختم زمزمه میکردم و طبعا برای بداهه میبایست بخاطر بسپارم مرتب به کرات میخواندم در مسیر تا راهم کوتاهتر شود همیشه شعر را بسیار دوست داشتم درست یادم هست با چه علاقه ای با کلمات بازی میکردم و بحساب خودم شعرهایی می سرودم و آنقدر میخواندم در مسیر تا کاملا حفظ میشدم شعر مرا جذب میکرد و به جاهایی زیبا میبرد که برای سفر کردن با پاهایم غیر ممکن بود و محال شعر مرا رایگان سفر میبرد قبل از رسیدن به مدرسه نثر صلوات را در مسیر سرهم کردم و شروع کردم به خواندن و لذت بردن که من توانستم شعری از خودم بگم که در هیچ جا ثبت نشده الا حافظه داخلی بنده البته نمیتوان نام شعر بر روی این کار گذاشت چون از قوانین عروض وقافیه برخوردار نیست ولی میشود گفت صلوات یکنثر کوتاه است که به نظم نمیرسد ولی من اورا خیلی دوست دارم و حس نوستالژی این کارها را از دست نمیدم و دست به ترکیب واژگان و ساختار آنها نخواهم زد و اولین شعر من صلوات بود بمحض رسیدن به خانه آن را یاداشت کردم و با ثنا و تکریم و تمجید و درود بر پیامبر اکرم صل الله علیه وآله وسلم آغاز شد و برکتی بود در شروع راه پرپیچ و خم ادبیات کلاسیک و منظومه ناظم و به روایت قلم در آسمان شعر فارسی و آن سروده یا بهتر بگویم نثری که دارای قوافی شبیه سبک مفرد بود به طی طریق شکل گرفت
آسمان خانه ی ما رنگیه
چه رنگیه
آسمان خانه ی ما آبیه
آبیه
آبیه سبز محمد
بر محمد صلوات
درست است این اولین اثر بنده حقیر است که خالق آنیک ده ساله بود
خاطره خلق اولین اثر در کودکی
قدرت الله حاجی پور


0