شعرناب

جلال و غازهایش

تجلیلی که از شخصیت های واقعا برجسته در تاریخ می شود «قدیس سازی» یا «اسطوره سازی» نیست. نام دقیقش «اسطوره گرایی» است. اسطوره ها در گذر تاریخ ظهور می کنند و آیندگان آنان را کشف می کنند. همانگونه که فرانسوی ها در مورد «ژاندارک» اسطوره گرایی می کنند و انگلیسی ها ...
با این وصف در عرصه ادب و هنر، جلال آل احمد می تواند برای بسیاری از آرمان گراها از جمله خودم، اسطوره باشد.
آیا به جلال احتیاج دارم؟
قطعا بله.
جلال آل احمد، اواخر عمر توسط ساواک تبعید شد به ساحل اسالم. منطقه ای در سواحل استان گیلان. من آنجا رفته ام. هنوز انارستان ها و خاربوته های پرپشتی دارد در ساحل. آن اواخر جلال چند غاز گرفته بود و با تکه چوبی در سبزه زار می چراند. شمس آل احمد در خاطراتش تعریف می کند...
جلال در تبعید مرد. برخی احتمال داده اند ساواک همانجا خلاصش کرده باشد. همان موقع نویسندگان و شاعران بنامی بودند که در تهران، پای بساط شیره و هروئین نئشه می کردند و ساواک هم کاری با آنها نداشت. آنها هم کاری با ساواک و شاه و مردم نداشتند...
من به جلال خیلی احتیاج دارم. شیدای تصویر ذهنی از جلال و غازهایش هستم. جلال برای من نماد شرافت است. نماد خوب زیستن و قشنگ مردن.
من به جلال احتیاج دارم که برای شعر، ادبیات و هنر، بساطی همسنگ بساط «شیره و شراب» راه نیاندازم. من به جلال احتیاج دارم که در بحبوحه رخدادهای عظیم ملی، «نزنم به کوچه علی چپ» و «پریشان گویی» و «پرت گویی» نکنم.
من می خواهم زندگیم در حد خودم شاهکار باشد پس بدون الگویی همانند جلال، چگونه ممکن است؟!
نسل جوان آرمانگرا همیشه شیفته شریعتی و جلال آل احمد خواهد بود. کم ندیده ام جوانانی که پوستر شریعتی و جلال را در اتاقشان نصب کرده اند. اگر عمری بود از این پس هم خواهم دید...


0