مهتاب منروزگاری من را ، تاریخ و جبر، می آموختی.دراین شب طولانی ، به انتظار تو نشسته ام.ازجایگاهِ بلندت به سویم فرود آی .تمنا می کنم این بار ،یاریم کنی تا از جبرِ تاریخ بر گردم.