شعرناب

ستاره عاشق شد ۳

ستاره عاشق شد؛ عاشق دفتر شعری که پر بود از نام او!
به شاعرش گفت: «درودها بر تو که نام مرا در شعرهایت تکرار کرده‌ای!»
شاعر گفت: «من از تو چیزی نگفته‌ام! من از ستاره‌ی زندگی خودم نوشته‌ام!»
ستاره گفت: «فرقی نمی‌کند. ستاره‌ی زندگی‌ات اگر واقعا ستاره باشد یعنی انعکاسی از روح مرا در خودش دارد! هر ستاره‌ای در هر گوشه‌ی این جهان جلوه‌ای از حقیقت وجود من است!»
شاعر گفت: «حقیقت وجودت را بیشتر بر من نمایان کن!»
پس از شنیدن این حرف، ستاره رفت و در قلب شاعر نشست.
از آن به بعد، هر واژه‌ای که شاعر در دفترش می‌نوشت عطر نور داشت!
شبنم حکیم هاشمی


0