شعرناب

دلنوشته

می دانی!
هر روز زیبایی حضورت را
در برکه ی نگاهم
به تماشا می نشینم
هرثانیه قبیله ی قلبم در معبد چشمان تو
قامت بسته نماز نیاز به جماعت می خواند
حالا یاس هایم به تمنای رسیدن تا بی کران آسمانت خزیده اند
وآبشار نگاهت بر سرزمین قلبم جاری ست
صدای نفسهای زندگی در قلمرو دل سمفونی یگانگی مان را می نوازد
دهکده آرامش قلب هامان
نگاه هر رهگذر را فرح می بخشد،
هنگامی که می نوازی با طنین واژه ها زیباترین غزل را
برای چشمانم
می دانی!
ناب ترین هدیه ی خداست
وقتی عاشقانه هایت مهریه قلب من است
ومن شاعر چشمان تومی شوم*
هر شب،...
وقتی زیباترین جمله ی هستی را در گوش قلبم نجوا می کنی
حالا سکوت را به چله نشسته ام
که شاخه ام ساقه ی پیوند تو را ریشه زده
ونفسهامان سبز رویان است


0