شعرناب

نقدی بر سروش هایی از سیاوش آزاد_ قسمت 2

نقدی بر سروش هایی از سیاوش آزاد_
قسمت 2
در قسمت قبلی، مقدمه ای بر چهار سروش جناب سیاوش آزاد گفتیم و نقد سروش نخست را به نیمه رساندیم.
اکنون پس از بازآوری سروشکان سیاوشانه، به ادامه ی نقد سروش نخست می پردازیم:
یک:
عرش غرق تلالویی ممتد
می رود سوی ساحل پرحد
آتشی می چکد به روی خد
چیست زنجیر بی نشان هیچ
دو:
بگذر ای آشنا ز بی رنگی
رو به قعر سواحل سنگی
بنگر اندر وجود خوش جنگی
نیستی را صدف نما امشب
سه :
فرشته ای ز تبسم فتاد در آبی
تنفسش بگرفت و برفت در خوابی
ز پیله اش به در آمد چو شاپر آبی
پرید از قفس تنگ سایه
چهار:
عطش بر جان من افتاده امشب
وجود خسته ام غرق غم و تب
بوم شرمنده در پیش تو یارب
بده آبی بده آبی بده آب (...)
ادامه ی نقد سروش نخست:
"ساحل پر حد" چنان که می بینیم، از دو کلمه تشکیل شده است و باید دید هریک چه معنا یا معانی ای (معانیی) می تواند داشته باشد.
پیش از پرداختن مستقیم به کلمه ی ساحل در این سروش، خوب است به عبارت قرآنی مرتبطی توجه کنیم:
"... وَ کانَ عرشُهُ عَلَی الماء... " (سوره ی هود، آیه ی 7): "و عرشَش بر آب است."
طبعا آن آب که در آیه، سخنش آمده، متفاوت و فراتر از آب عالم مادی است و حتما شباهت هایی میان آنها_هرچند بصورت نمادین_ بوده که سخن از آب درباره ی عرش به کار رفته.
آب، مایه ی آبادانی است و عرش خداوند بر آب قرار دارد. متأسفانه مجالی برای ورود جدی به تفسیر آیه نداریم که اگر وارد شویم، زمان بیرون آمدن مان معلوم نیست و ممکن است موضوعی را که در نظر داریم یعنی نقد سروش نخست، به کلی فراموش کنیم.
برگردیم به "ساحل پرحد".
اگر حالت انتزاعی رفتن عرش به سوی ساحل پرحد را بتوانیم با تخیل مان تا حدی جامه ی تصویر بپوشانیم و قدری ملموس کنیم، کمک شایانی به درک مطلب مربوط خواهد بود.
چرا ساحل؟ گفتیم که: آب، مایه ی آبادانی است و باورمندیم که ایجاد آبادانی، امر صاحب عرش است و چه بسا عر‌ش در این سروش، مَجاز باشد برای صاحب عرش یعنی پروردگار. عرش، نور بی کران است:
"آللّهُ نورُ السُمواتِ و الأرض...." :
"الله، روشنای آسمان ها و زمین است" (نور، 35).
همچنين عرش، برپایه ی آب است و بطور مَجاز یا فراتر از آن می توان عرش را آب بی کران هم پنداشت بلکه آمیخته ای فوق تصور از نور و آب، اقیانوسی بی کران از نور.
ساحل در این سروش، نماد چیست؟
ساحل، غیر از آب است هرچند با آن در ارتباط‌؛ ساحل، آفریده ها هستند‌؛ چراکه برخلاف آب، ساحل یا خشکی، بطور مستقل، منشأ آبادانی نیست و به اعتبار موقعیتش _که در کنار آب بزرگ است_ رو به آبادانی می رود.
بی شک، اقیانوس عرشی، بی کران است‌؛ پس آیا با وجود بی کرانگی چنین اقیانوسی، جایی برای ساحل باقی می مانَد؟ بله، دست کم، در تصور، ساحل، غیر از اقیانوس است حتی اگر در قلمرو فلسفی وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت باشد و نهایتا ساحل، جزیره ای است در این اقیانوس بی کران و معلوم است که جزیره ی اقیانوس، جزئی از اقیانوس است اما باز، این مطلب هم هست که جزیره ی اقیانوس برای خودش ساحل یا خشکی است و ساحل، عین اقیانوس نیست.
خلاصه: عرش، اقیانوسی عظیم بلکه بی کران از نور است و آفریده ها ساحل آن هستند. این آفریده ها به حُکم کثرت شان پر از تفاوت با هم هستند (و هرچه در نظام وحدت در عین کثرت و برعکس،
به طیف وحدت متمایل شوند، از کثرت و تفاوت شان کاسته و بر وحدت و تشابه شان افزوده خواهد شد).
گفتیم که: ساحل، آفریده ها هستند با همه ی تعدد و تفاوت شان و بخوبی در این سروش، صفت "پرحد" برای ساحل به کار رفته است تا اشاره یا تأکیدی باشد بر کثرت ها در دنیای مخلوقات.
و اما لَخت سوم....
ادامه دارد
محمدعلی رضاپور (مهدی)،
26 دی ماه 1401 کوچنمای خورشیدی،
تهران، شهریار، اندیشه


0