شعرناب

عاشقی و اختلافات ناگزیرش

میخواهم در مورد نزدیک ترین رفیقم با تو سخن بگویم
از یک دوست که در چند سال اخیر یاد ندارم که روزی تماسی از جانب او نداشته باشم و یا بلعکس
اما شاید برایت عجیب باشد که با اینکه با این رفیقم که گاها زمان مکالمه مان از دقیقه به ساعت می کشد (با اینکه شاید بخشی روز را هم پیش هم بودیم)
در برخی از مبانی و تفکرات ایدئولوژیکی و چارچوبی دارای تعارض و ناهم سویی هستیم
مثلا او در برخی زمینه ها دارای روحیه ای محتاط است ولی من بر خلاف او.
اما این موضوعات هیچگاه باعث نشده که ارتباطمان قطع شود
بلکه رفاقت مان حول محور آن اشتراکاتی است که مدار دوستی مان بر آن امتداد دارد
و تعارضات عقیدتی ،فکری متفاوت نتوانسته خللی در ارتباط مان با یکدیگر داشته باشد
بلکه صمیمانه بر آن خطوط فکری متقارن و موازی یکدیگر، که برای هر دو خوشایند است تمرکز کرده ایم
اینها را گفته ام از دو جهت که می‌شود حتی در دو دنیای مختلف هم وجه اشتراکاتی را جهت پیوند یافت و دوم اینکه هیچکس را عملا نمیتوان یافت که در این جهان پارادوکسیکال بصورت هم راستا و عمیق با دیگری باشد و تعارضی ولو در یکی از جنبه های زندگی نداشته باشد،
کافکا چه زیبا گفته بود که (من ناراحت نمی‌شوم تو هم لازم نیست ناراحت بشوید داشتن اعتقاد متفاوت نباید موجب جدایی آدم های باشعور بشود )
و یا همین نادر ابراهیمی خودمان که در یکی از نامه هایش نوشته (بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند خواهش میکنم لطفا مخواه که یکی شویم )
آری عزیز بحث بر سر همین معیار ها و مبناها و خرده تعارضات و اختلاف ها بود که استادم گفته بود طرف مقابل رو از ده حساب کنید و چون خودش می دانست که جهان آنقدر سخاوت ندارد که دقیقا همانی را به آدم بدهد که می‌خواهد از قید ده و نه و هشت گذشت و عددش را از هفت شروع کرد و گفته بود اگر کسی از ده آیتم شما هفت است مبارکه،اگه شیش از ده شد باز هم قبوله
استاد ما حتی گفته بود بسته به اغماض و روحیه طرف مقابل پنج از ده نیز قابل پیوند زدن دارد
من هم میدانم که اختلاف ها و تعارض ها و ناهم سویی ها بخش جدایی ناپذیر زندگی مشترک و غیر مشترک اند.و از محالات است در تمامی جنبه ها و جهت گیری های زندگی از اصول و عقاید و ارزشها گرفته تا هوای بارانی یا برفی مورد علاقه کاملا شبیه و هم نظر باشیم
اما به لطف هنر و خرد انسانی میتوانیم مدد از آن نگاه پر نیمه ای لیوانی بگیریم جهت برجسته تر کردن آن بخش از تفاهمات و تجانس ها و جنبه های که دارای هم سویی و نزدیکی و اشتراک هستیم
این دسته از اشتراکات می‌توانند انتزاعی باشند مثل کنکاش از نگاه سهراب نگریستن تا عقیده فیلسوفان اگزیستانسیال در مورد تنهایی و مرگ
یا عینی مثلا هم نظری در مورد زیبایی مسجد جامع یزد و یا لذت بردن دو طرفه از
صدای محمد علیزاده آنجا که میگوید منم مثل تو مات این قصه ام تو هم مثل من امشبو دعوتی و یا.....
میخواهم بگویم آمده ام دوستت بدارم با تمام تفاوت‌ها و تعارض هایی که هست
و معجزه مگر همین نیست که گاها یک نگاه و لبخند علاقه ای با تمام سد های اختلافاتی مهر بنشاند و خود را توسعه دهد
آمده ام بگویم کاش آدمها بجای دید زن و شوهر داشتن رفیق انتخاب می‌کردند
مثل رفیق قصه ما
و اینکه جانا «جان من سخت نگیر
زندگی کوچه همین چلچله هاست
به همین زیبایی
به همین کوتاهی »


0