شعرناب

ریاتو بذار درکوزه آبشو بخور

ریاتو بذار درکوزه آبشو بخور
نحوه ی برخورد با هر موضوعی ، هنری ست که اغلب ازآن هنرغافلیم ، ازآن جمله برخوردها درجمعی که با ما مختلف النظرند .
مداحی بود که با اون قیافه ی متعصب و جاهل مسلک اش ، حرفهای رکیک برایش عینِ نخودچی کشمش بود ولی در مناسبتها جرأت داشتی کلمه ای حرفِ نامناسب از دهانت خارج شود با خاک یکسانت میکرد. جلوی جمع ، کارهایی که با ارفاق ، اسب نمیکرد او میکرد و وقتی چرت و پرت هایش شروع میشد ، به قولِ یکی از دوستانم ، شروع میکرد از دهانش به ریختنِ دُرّ و گهر، اما دیگران اگرحرفهای بدی میزدند رگِ گردنش به قطرِ طنابی کلفت میزد بیرون وانگارمیخواست در ازای جویدنِ خرخره شان به اصطلاحِ خودش تک تکشان را ارشاد کند. توو سرش بخوره اینجوری ارشاد کردنش. اون اول باید خودش ارشاد میشد .
اینکه چرا برای خودش مجاز بود و برای دیگران غیرمجاز، اینرا نه تنها من ، بلکه هیچکس نفهمید .
درحالیکه رها شدن ازجمعی که با ما همنظر نیستند ، راههای آرامترِ دیگری هم دارد که خوشایند ترست. برای صرفِ ناهار با دوستانی بودم که بعد ازصرف غذا به اصطلاحِ خودشان، شوخی شان گُل کرد ولی من تحملِ حرفهای زشتشان برایم سخت شد . رهایی ازآن محفل راههای بسیاری داشت ، یک راهش مثل اون مداحه که زشتیهای خودش را هیچوقت نمی دید و رفتارِدیگران را می دید، ویه جوری میدید و تغییر قیافه میداد ومیرفت درجامه ی ریا ودورنگی که لایقِ این جمله میشد : " ریاتو بذار در کوزه آبشوبخور "
راهِ دیگر برای رهایی از شوخی ها و حرفهای نامأنوس ، خاموشی بود ، همچون خاموشی در مواجهه با ابلهان .
اما من راهِ دیگری را انتخاب کردم که جدایی و خداحافظی از آن محفلِ نامناسب ، به نظرِ خودم راه بدی نبود . وقتیکه بدرودِ زودهنگامم را دیدند ، گفتند : کجا به این زودی ؟
گفتم اینجا نمونم بهترست، چون میترسم فکر فاسدم خراب بشه. که همه شون خندیدند . گفتند اگه میماندی چند دست بیلیارد کامپیوتری بازی میکردیم . گفتم : من که دیگه بزرگ شدم و از وقتِ بازی ام گذشته . بازخندیدند و به این نحو بدونِ عربده کشی و تعصبات مزخرفِ بعضی ها ، خداحافظی با خنده و شوخی برگزار شد وکسی هم نرنجید و بسوی خانه برگشتم .
خداوند درکتاب عظیم الشأن اش حتی به پیامبرِجلیل القدرش میفرماید : تو نمیتوانی به اجبارکسی راهدایت کنی . که هدایت ازآنِ خداست وتنها امربمعروف ونهی منکرست که بعنوانِ وظیفه مطرح شده که آنهم در صورتیکه اثر نماید و مبحثی ست پراهمیت که احکام و طرقِ خاصِ خود را دارد .
که " کارِهربز نیست خرمن کوفتن، گاونر میخواهد ومردکهن " برآن حکمفرماست. آنهم دراین جامعه ای که هرکس حرفِ حقی خواست بگوید تهمت و اَنگی به او می بندند و قپونی زده ازناکجا سردرمی آورَد ، آخرچرا ؟
مگر اعدامِ اندیشه ها ( بجزقتلِ نفْس ) رواست ؟ مگر ماها معصومیم که ازدیگران توقع معصومیت داشته باشیم ؟
وقتی راههای زیبا و آرامش بخش ، حتی در وقتِ گیرافتادنها ومعذوراتِ دینی و انسانی و اجتماعی هست چرا اینقدر خشونت ؟ که تا حرفی مخالفِ حرفمان بشنویم ، برخوردهای زننده کنیم، اصلاً این چه معنایی دارد ؟ اینکه فحش و ناسزا دهیم ، اصلاً فحش و ناسزا و تهمت زدن چه معنایی دارد و کجای دینمان به آن مجوز داده شده ؟ تا چه برسد به اینکه حتی دست به اسلحه شویم . اینکه خیلی غیرانسانی وحتی عملی حیوانی ست . اسممان را هم گذاشته ایم مسلمان . همین کارها را میکنیم که بی اعتقادی دراین واویلاسرا کولاک میکند . همه از طرف ماهایی که میخواستیم سرایی اعتقادی داشته باشیم و دین زدگانی داریم که روزبروز برتعدادشان اضافه میشود، یه جورایی میتوانیم بگوئیم : " چی میخواستیم وچی شد " همه وهمه
هم نتیجه ی رفتارهای نامأنوسمان با اسلامِ زیبا و حرف زدنهایی نسنجیده که قبل از گفتن ، مزه مزه نشده است .
خیانتی که ما به اسلام میکنیم هیچ غیرمسلمانی نمیکند که دین، آسیبی که از مریدانِ جاهلش خورده ازهیچ دشمنی نخورده . واقعاً دقت کنید به خشونتِ گفتاری و عملی در وجودِ مذهبی نماها ، واقعاً تا حال با خود فکر کرده اند که ما کی هستیم که هرکسی برعلیه ما صحبت کند ملحدش بخوانیم ؟
مطمئناً این رفتارها ازآموزه های هرجایی باشد ، از آموزه های اسلام نیست .
کاش لااقل خود را به این دینِ ستم دیده دراعصار نمی چسباندیم و بد جلوه اش نمیدادیم . که گناهی از این بزرگتر نیست که خود بانیِ اسلام گریزیِ دیگران باشیم .
پس بجای بالیدن برخود ، از اینهمه نفرت آفرینی ای که بوجود آورده ایم ، حداقل خجالت بکشیم .
تأکید خداوند به موسی(ع) درمورد پیام رسانی به فرعون را همیشه یادمان باشد ، " شیوه ی آرام " آنهم با فرعونِ ددمنش ، نه همشهریان و هم میهنان خود . واقعاً خیلی وقتها رفتارمان قباحت دارد .
بهمن بیدقی 1401/10/8


0