شعرناب

لحظه آخر (دقیقه ۹۰)

لحظات آخر یا دقیقه ۹۰
تا حالا هیچ وقت نبوده که هیچ کدام از ما ، از داشته هایمان لذت ببریم و با داشته هایمان به نداشته هایمان فکر نکنیم.
می خواهم راجع به لحظات آخر یا همان دقیقه ۹۰ بنویسم. لحظه ای که همه چیزی زیبا ، ارزشمند و در نوع خود بهترین می شود.
چیزی که تا آن لحظه جز زشتی و بیزاری و غرولند دستاوردی نداشته یک باره برایت جذاب ، گیرا و دلنشین می شود چیزی شبیه کوتاه کردن مو در آرایشگاه ، انگار آینه های آرایشگاه را درست کردند برای منصرف کردن مشتری از کوتاه کردن موهایش ، و یا مهاجری که قصد دارد برای همیشه از جایی کوچ کند، ترافیک خیابان تا درب فرودگاه نیز برایش زیبا و دلنشین است ، اصلاً حسی درونش می گوید: کاش این ترافیک هیچگاه تمام نشود ، و یا لحظات آخر برای ندیدن کسانی که بود و نبود شان، هیچ فرقی بهحالت نداشت و یا از دست دادن یکی از عزیزان ک نوشتنش هم تا مرز جنون نویسنده را می‌برد.
قدر داشته هایمان را بدانیم قبل از آن که لحظه های آخر فرارسد ، آنجا که خاطره های قدیمی قادر است مرز عقل و جنون را جابجا کند .


0