شعرناب

اشتباه ، شُغلمان شده


اشتباه ، شُغلمان شده
غرق درشب و، غرق در افکار و، غرق در یادِ خداوند ، حالی به من دست داد که لااقل با خودم صادق شده بودم و به خدا میگفتم : بارالها مرا برای تکرراشتباهاتم ببخش که ظاهراً اشتباه ، شُغلم شده . اعمالی که درعمرم عرضه نمودم تو خودت بهترمیدانی که حکم آنها و آثارِآنها چیست ، اگرهریک ازآنها سزایش بهشت است یا دوزخ ، من درآن حد نیستم که حتی اعتراضی کنم ، تو به حداعلاء مهربان وعادلی و من، همیشه خیالم راحت است که بهترین قضاوت را میکنی و من راضی ام به آنچه را که برمن حکم میکنی . حتی به ازای خطاها وگناهانم ، خودم ، خودم را نمی بخشم ، اگر تو بخشیدی از بزرگواریِ توست و اگر نبخشیدی ازعدالتِ توست، درهرحال بخشش درمحدوده ی وظایف توست نه من، و تفکری که بخشیدن را به کشیشی محول میکند و اودرقبالش بهشت را هدیه میدهد تنها تئاتری مسخره است، به همان مسخره گی که از آهنگری کوره دار که هیچ آشپزی نمیداند بخواهی کیک خوشمزه ای برایت درست کند آنهم با آن دستهای آلوده و درآن مغازه ی چرکین .
ما خیلی پایمان را از گلیم مان بیرون می بریم و به آنچه در وظایفمان نیست دخالت میکنیم .
درطی قرن‌ها بیشمار آدم برای خدا خط ونشان کشیده اند که اگر آنچه را که میخواهند انجام ندهد دیگر به اوامرِ خداوند بی تفاوت میشوند ، خُب بشوند ، ما حتی رسم ادب و صحبت با پروردگارمان را نمیدانیم ، ما فقط روو داریم، خودبزرگ ‌بینیم . اینکه چگونه یک هیچ ، خودش را کاره ای بداند، به بیماری روانی شبیه ترست تا یه جسور.
اینکه تا آنحد ایمان داشته باشم که خداوندم لحظه به لحظه، تک تکِ رفتارم را دیده وبه وقتش عکس‌العمل نشان میدهد باید به خضوعم بکشاند نه به طغیانم. باید دعا کنم توبه کنم ، باید ازخداوند بخواهم ولی نتیجه فقط به دستِ اوست و ما تنها مجریانِ التماسیم و تمنا ، مجریانِ دعائیم ، آنهم از خداوند .
اگر به دوستانِ او تمسک میجوئیم بهرِاینست که آنها آبرویی دردستگاه الهی دارند نه اینکه کارها به دستِ آنهاست.
و اگر کاری بدستِ آنهاست دقیقاً به خواست خداست و مانندِ پخشِ کارها توسط او و بدستِ ملائکه ای ست
که خداوند آنها را به آن کارها مأمور فرموده نه اینکه آنها واقعاً جدای اوامرِالله ، کاره ای باشند .
بهمن بیدقی 1401/7/12


0