شعرناب

تبسم تلخ و شیرین

اگرچه زندگیم،حاصلش، تبسم نهشته بر صورت من بود و لبخند بلند؛نداشت. و اگرچه دقایق عمر،محبوس گشتن؛ در فضیلت عشق بود.اما می دانم ،اما می شناسم ،ارزشش را دارد،که عاشق بمانم و تو را؛دوست داشته باشم.باور کن،هیچ چیز از این جهان ؛کم نخواهد شد.جهان همچنان محو خودش،محو خواهد شد.مردمان نیز،در غم و شادی،محو جهان،محو ؛خواهند شد.اما من،در قلب تو،در کنار تو،محو خواهم شد؛در تو.روح ،که تسخیر تو است،با تو پرواز خواهد کرد.دستان تو را،خواهد گرفت و پرواز خواهد کرد.گرچه زمین،جان را می بلعد و خشکی و گرسنگی خود را برطرف میکند ،تا پاینده زندگی کند.اما من به زمین حق می دهم ،که آنگونه باشد و آن را نکوهش نمیکنم.ذاتش، کشتن ، بلعیدن و دوباره زندگی ساختن است.امان از دنیایی، که بدین گونه خدا ساخته است.کاش کمی مهربان تر می ساخت.عزیز من،وقتی در حال پرواز هستیم،بالهایت را ؛کمی فراختر کن.بگذار بیشتر از حد تصور،رو به آسمان؛پیش رویم.بگذار همان گونه که زمین را ،به عدم شناختیم،این بار آسمان را، با رسیدن به آخرین نقطه که خدا هست؛بشناسیم.بگذار،که تعادلات یکی شود.و در اوزان خدا،من و تو ،در کنار هم و در کنار خدا،در ترازوی او،دلبری کنیم و عاشقانه برای هم بخوانیم. او ،نظاره گر اوزان مهرمان و عشق ورزی ما؛خواهد شد.گرچه زمین کفه اش،حول محور مردم جهان، می چرخید اما،حال دیگر نگران نباش.زمانش رسیده که به غمها پایان بدهی و فرخنده تو را؛این عشق. عزیز من! دوستت دارم...(مائده حیدری)


0