شعرناب

برگردان دو شعر از دریا حلبچه‌ای


(۱)
هیچ قصد و نیتی ندارم
برای دوباره عاشق شدن
اما اگر دوباره تو را ببینم
بیشتر از حد و حدود جنون
دوستت خواهم داشت و برایت جان خواهم داد.
...
نمی‌خواهم دیگر بنویسم
هرچه هم نوشتم، اهمیتی به آن ندادی!
اما نمی‌توانم در هوای تو زندگی نکنم
هیچ کاری با عشقت، کردنی نیست.
...
می‌گفت خودم را راحت کنم
دیگر یاد و خیالم سراغت را نگیرد
اما محال است کسی را
به اندازه‌ی تو دوست بدارم.
...
دور شدی از من، ولی شبی ناگهان ترکم نکن!
به صدایی، دلت یکه خواهد خورد
وقتی خبر مرگ من را بشنوی و
روح و جانت به لرزه خواهد افتاد.
...
دیگر خواهی فهمید که تنهایی
آن زمانی‌ست که من از تو دورم
هرچه بکنی که آسوده خاطر باشی
من از قصاوت قلبت نخواهم کاست.
...
به یاد بیاور که تنها زنی بودم که
برای به دست آوردن عشقت، خودم تنها شدم
بی‌تفاوتی تو هم چنان بود
بودنت هم از آزارم نکاست.
...
هرگونه باشی و هر کاری بکنی
در وجود من هرکز گم نخواهی بود
تو تمام آزار و اذیتی هستی که
تا وقتی من باشم، هستند.
(۲)
زیباترین بهانه‌ی زنی تنهاست
این پرنده سردش است
در هوای آغوش گرم تو.
...
سرما و سردی این دی ماه را
هرکس به اندازه و میزانی می‌داند
و یادشان می‌رود تو هستی،
من نباشم،
همیشه دنیا سرد است
و بیشتر میل به گرمای بودنت دارم در دلم.
...
به یاد داری که می‌گفتی: اصلا نترس!
پیش تو می‌مانم!
زمانی که نخستین باران پاییز و
نخستین بارش برف زمستانی ببارد!
باران آمد،
برف هم بارید،
اما آمدن تو، نیامد!
خودت می‌دانی تاکنون،
چند بغل به من بدهکاری؟!
...
گرم نمی‌شوم!
گرم نمی‌شوند،
دست‌هایم...
وقتی پیشم نیستی،
دیگر آنقدر با نامه‌های سردت
نگو دوستت دارم!.
...
خیلی اوقات فراموش می‌کنم،
که تو پیشم نیستی!
نمی‌دانم چرا هر روز،
چشم انتظار آمدنت می‌مانم!.
...
دروغ‌های گرم تو،
که برایم می‌نویسی: دوستت دارم!
سرمای این تنهایی را از یادم برده است،
آه، چه شیرین‌اند، دروغ‌های مردانه‌ات.
...
امروزم، از دیروزم نمی‌روی!
در این عشق تو،
همه روزم را دوست دارم،
ذره‌ای بیشتر
از دیروزم،
پیر نمی‌شوم با عشق تو،
اینجوری‌هاست، دیگر!.
شعر: #دریا_حلبچه‌ای
برگردان: #زانا_کوردستانی


0