شعرناب

*پایان بازی*

دنبال واژه‌ها می‌گردم
تا شاید عاشقانه‌ای برایت بسرایم
باور نمی‌کنی اگر بگویم
واژه‌ها.. در خطوط افکارم خط‌خطی شده‌اند و چیزی برای انتخاب نیست..
در انبوهی از خط‌خطی‌ها
تنها تو را در هاله‌ای از سراب می‌بینم
با تلاش‌های بیهوده‌ات
لجبازی‌های کودکانه‌ات
و نقشه‌های نقشِ برآبت
تلاش کردم.. واژه‌هایم را در وجودت خلاصه کنم
و به افکارم گوشزد
که مبدا خاطره‌بازی‌هایمان را.. مورد حمله قرار دهند و از خط‌خطی عبور کرده و پاک کن دست گیرند و پاکت کنند..
خیالت جمع ..
حتم دارم که این پایان بازی نیست..
ممکن نیست در محاسبات عاشقانه‌ام اشتباهی رخ داده باشد
روح سرکشت مدت‌هاست رام شده
و تو در بی‌خبری.. چه دست و پایی می‌زنی
نفس‌های پایانی بازی را هم بزن
به زودی سوت تسلیم زده خواهد شد
این خاصیت بانوی دیوانه‌ست
که تنها.. عاشقی را تجربه نکند
پیوند ما به این سادگی‌ها گسستنی نیست..
چرا که من..
به عقد ِ عشق ِ روح ِ تو.. درآمده‌ام
فقط..
گاهی *قارچ‌های فاصله* می‌رویند
که هرس خواهند شد
و تو باقی خواهی ماند..
*شاهزاده*


0