شعرناب

سیاه چالهٔ چشمانت

سیاه چالهٔ چشمانت
در زیر سایهٔ دو کمانِ خیال بر انگیزِ ابروانت که ترسیم گر بی همتا و توانا ، با قدرتمندی بی نظیر آن را در صفحهٔ رخُسارِ خورشید گون و مهشید وارت به دلربایی تمام به تصویر کشیده است.
جهانی را می بینم با مرزی بی نفوذ از مژگانِ دلفریب و سو افکن، و زیبایی وَهْم انگیز این کرانهٔ بی کران ، چنان لرزه ای را بر دلِ بلند پروازم می افکند که از بلندای سرحد مژگانت عبور و به اندرون آن پرواز میکنم و از سرزمینِ سفید و درخشانش به سمت سیاه چاله ای می روم که دست قلمکار فلک آن را به نیکویی قلم زده است، و در کانون سیاه چالهٔ چشمانت آرامِ آرام جای میگیرم و به انتظار نگاهت می نشینم . و چه زیباست وقتی نگاهم با نگاهت در آسمان به گاهِ طلوعِ روبرو شدن برخورد می کند و تمام دنیایم در آن مرکزیت جهان جهانبینت به روشنی حقیقتِ حقیقی به ظهور می رسد. و با نوایی خوش آهنگ در دلِم میگویم چه زیباست چشمانت، و چه زیباست دنیاام و دنیایت، وقتی دنیاام را در جهانِ تو ببینم و تو نیز چنین ...
بدرود
محمد گلی ایوری


0