شعرناب

شعرهایی از طلعت طاهر با ترجمه‌ی زانا کوردستانی

▪اشعاری از طلعت طاهر با ترجمه‌ی زانا کوردستانی
(۱)
برای اینکه دوری تو
در یادم جایی پیدا نکند،
اجبارأ هرچه سرود و آواز را از خاطرم، پاک کردم!
اکنون در گردش با دوستانم
سر تکان می‌دهم
و سهیم نمی‌شوم دیگر در آواز خواندنشان
فقط کوتاه و آهسته می‌گویم:
اماااان... اماااان...
(۲)
همیشگی‌ست قدردانی ما
اندازه‌ی کلمات، آوازهایمان،
زیرا آدمی در عشق و علاقه
هرگز قدرت عقب کشیدن در لحظه‌ی موعود را ندارد.
(۳)
حراف شده‌ام...
هر کسی را ببینم که تو را می‌شناسد:
باید احوال پنجاه نفر را از او بپرسم
تا تو میان آنان پنهان شوی و
از این طریق،
خبری کوتاه از حال تو را به دست بیاورم!.
(۴)
زمانی که می‌فهمم در این شهر نیستی،
همچو کودکان واکسی،
سرم را برای دیدن هیچکس بلند نمی‌کنم!
(۵)
از استخوان شانه‌ها و گردنت عیان‌ست:
پیش از آنکه به مقام انسانیت برسی،
درختی بودی!.
شعر: #طلعت_طاهر
ترجمه: #زانا_کوردستانی


0