شعرناب

او گاهی ...

اگر لطافت باید جزئی از زن باشد...
مثل پرهای کوچک خوشبوی توی بالش،
مثل کف دست های نوزاد یک روزه ای که انگشتت را سفت می چسبد،
مثل موهای لخت ابریشمی صاف ،
مثل لبخند های ریز و بدون صدا،
نازک کردن و اطوارهای زنانه هنگام تعریف کردن موضوعی به ظاهر جالب،
او لطیف نیست!
همیشه مرتب نیست.
بلند بلند میخندد، خنده های جنون آمیز،
اما آرام آرام گریه می کند
گاهی فحش های مودبانه می دهد
گاهی دوست دارد رکیک حرف بزند
گاهی گره موهایش را با دست باز می کند
و گاهی عجیب دلش میخواهد غذایش را با دست بخورد و‌اگر کسی حواسش نباشد دهانش را با لباسش پاک‌ کند،
او گاهی از هرچیزی بودن خسته است
اگرچه لطافت جزیی از هر زنیست
اما ...
او گاهی لطیف نیست!


0