شعرناب

انتقام خوبست یا بد؟

انتقام خوبست یا بد؟
مورد اول :
چندسال پیش ، درمیدان امام حسین ، یک جوان بسیجی توسط جوان دیگربه قتل رسید . خانواده ی مقتول بنا به عقاید مذهبی و شاید امید به ثواب دنیای واپسین ، یا اینکه با مرگ قاتل ، عزیزشان که زنده نمیشود یا هردلیلِ دیگری که داشتند ، ازخون عزیزشان گذشتند وقاتل هم پس ازگذراندنِ حبسِ اجباریِ جرم، آزاد شد وپس از مدتی ، مرتکبِ قتلی دیگر شد . خانواده ی دومین مقتول او را نبخشیدند و او اعدام شد ودنیا، سومین قتل توسط او را ، دیگر تجربه نکرد .
مورد دوم :
پسری به دلیلِ رد خواستگاری اش از سوی دختری ، به صورتِ دختر اسید پاشید . مادرِ پسر، جمله ی احمقانه ای را عنوان کرد : که پسرش همیشه باید به چیزی که میخواهد دست یابد . درنهایت دختر، پسر را بخشید و او با افکارِپلیدی که مادرِ پسر به آن معترف بود ، آزاد شد . خدا به دیگران رحم کند .
حالا پسر میتواند برود یک زندگی مثل دیگران به هم بزند و عشق و حالش را بکند .
پس زندگیِ قربانی چه میشود ؟ زندگیِ کنونی اش را میگویم .
درست است که در عالم باقی ، شاید اجرِ این قربانی بهشت باشد ولی این زندگیِ جهنمی اش چه ؟ اینکه فقط برای دنیایش افسوس میماند و بس .
دراین دنیا که قربانی درجهنمی ست ولی درآن دنیا ، مجرم شاید به واسطه ی گذشتِ اواز حق الناسی که او برای قربانی رقم زده است ، طعم جهنمیِ عذابِ کارش را حس نکند ، بجز طعمِ عذابِ وجدان .
یعنی آن مجرم لااقل دراین دنیا ، میتواند درس نگرفتن اش ، کار دست دیگر آدمها بدهد ، مخصوصاً اگر از آنهایی باشد که به وجدانشان بی محلی میکنند و به قولِ معروف ، اگر " بی وجدان " باشند .
بهتر نیست آزادیِ او در ازای آثاری میبود ؟ از جمله شرمندگیِ واقعی ، نه ظاهری ، آثارِ خیری و ...
وگرنه آزادیِ او چه خیری به دنیا خواهد رسانْد ، جز شرّ ؟ و جز زخمِ دلی بر دلِ قربانی ؟
در فیلمی ، نویسنده ، راهکاری را عنوان کرده بود که دخترِقربانی ، شرطِ رضایتش را ، ازدواج ابدی با آن مسببِ اسیدپاشی دانست و پسر باید تا ابد آن صورت ناخوشایند را تحمل میکرد ، که نظر عاقلانه ای بنظرمیرسد که شاید از قصاص هم اثربخش ‌تر وهوشمندانه تر باشد . شاید این انتقام از آن بخشش بیدریغ اثربخش تر باشد ، تا یک اوباش ، علاوه برادامه ی زندگی، عواقبِ کارِاحمقانه ی خود را هم حس کند و بچشد .
مورد سوم :
چند جوان به نیت تعرض به دختری ، به او حمله ور شدند . در آن میان ، کم سن و سال ترینِ ایشان در این اقدام، بی‌تقصیربود ولی به وقتِ مجازات ، آن دختر که سر وگوشش هم می جنبیده برای رهایی ازاین رسوایی و آبروریزی، خوش قیافه ترینشان را که اتفاقاً کم سن وسال ترینِ شان هم بوده و تنها تقصیرش، همراه بودن با آن دوستانِ خبیث و ناباب بود را بعنوان مجرم اعلام نمود .
آن دختر که به قانون هم واقف بوده ، بعنوان انتقام ازبلایی که به سرش آمده ، ازدواجِ ابدی با آن پسر را با مهریه ی دست و پایش پذیرفت و سپس رضایت داد .
یکی برایم تعریف میکرد : پس از ازدواج آندو ، پسر، به مرحله ی دیوانگی رسیده . هر خروج همسرش از خانه ، شکِ وحشتناکی ازبی شرافتی از سوی همسر را در او برمی انگیزد که بیماریِ روانش نزدیک است او را کاملاً از پا بیندازد ، ولی هر چه فکر میکند راهکار و انتقامی در ازای اینکه به سرش آمده نمی یابد . درواقع طبق قانون ، او حتی اجازه ی انتقامی را هم ندارد . پس بیگناهی اش چه میشود ؟
و اینکه حتی ، نیت گناه را هم نداشته و فقط خریتِ کنارِ گناهکاران بودن ، کلِ گناهِ اوست . که البته کم گناهی نیست .
همه اینها، درکنارِ رفتارِ ناخوشایندِ اغلب گناهکاران که درازای عمل خلافکارانه فکرمیکنند با یک یا چند ببخشید ویا چند جِزّو نال میتوانند جبران مافاتِ حتی قتلی را بکنند ، موضوع را به بحث مسخره ‌ای تبدیل کرده . گناهکار، با تکبری که ناشی ازعدم پذیرشِ کاملِ گناهش است به اجبار و برای رهایی ازمجازات، ازبی گناه عذرخواهی شکسته پیکسته ای میکند و در صورت عدم پذیرشِ بی گناه ، خود و بستگانش ، به بی گناه تا میتوانند توهین میکنند و میگویند : به جهنم که معذرتِ ما را قبول نمیکنی ، هرغلطی میخواهی بکن . و از این سریِ برخوردها . غافل از اینکه ، اگر یک تنه زدن با یک معذرتخواهی حل شود ، باید یک قتل هم به همین آسانی رفع و رجوع شود ؟ اگر ماجرا معکوس بود و خودِ آنها این داغ را باید تحمل میکردنند هم به همین آسانی ها رضایت میدادند ؟
خدا این اتفاقات و جهالت های پس ازآنرا ، نصیب هیچکس نگرداند ولی معمولاً، بیگناهان ماخوذ به حیا هستند و شاید در ازای داد و بیدادهای وقیحانه ی کناهکاران و وابسته های ایشان ، کوتاه بیایند و مبادرت به رضایت کنند ، ولی درکل ، آنچه را که منظورِ نظرِ من است اینست که انتقام خوب است یا بد ؟
افرادِ مشهور زیادی ، اقدام به گرفتن رضایت از خانواده های " عزیز از دست داده " یا " مظلوم واقع شده " میکنند ، اما آنها فقط سرشناس اند نه کارشناس .
بگذریم ازقتلهای غیرعمد که مثلاً با یه هُل دادن ، مقتول تعادلش را ازدست میدهد و با برخوردِ سرش به جایی فوت میکند ، بحث ما برسرِ قتهای عمد وبی آبرویی هایی ست که هیچوقت جبران نمیشود. آیا این رضایت گرفتن ها حتی ثواب دارد یا نه ؟
آیا باعثِ تکرارِ وقیحانه ی این قبیل جرمها نمیشود ؟
با لحاظِ تعصب های دگم و خشکی که آنهایی که از دور دستی بر آتش دارند متصورست ، سؤالِ من این است که اگر کسی ، دستِ دور از آتششان را به زور داخل آتش کند و آنقدر نگه دارد که جزغاله شود ، بازهم نظرشان گذشت ومهربانی ست ؟ یا چون این ظلم برخوشان فرود آمده طور دیگر خواهند اندیشید ؟ اینرا میخواهم خودم بدانم . حتی اگربه آنها سندِ رسمیِ بهشت را هم بدهند، ازحقِ قصاص شان میگذرند ؟
آیا بهتر نیست بجای بخششِ کاملِ جرم ، عفو را منوط به انجامِ خیرِ کثیری یا جلوگیری از شرِّ عظیمی نمود نه بخششی یهویی ؟
عصاره ی کلامِ حق در کتابِ حق اینست : که در قصاص زندگی ست ولی اگر بخششی اتفاق افتاد ، این بخشش ، جبران کننده ی سیئاتِ بخشنده با خیرات و خوبیهاست .
این دل نوشته فقط درپیِ مطرح کردنِ یک سؤالِ مهم است ، و حتی نمی گویم که انتقام خوبست ، یا انتقام بد است .
مطمئن ام در این مورد هم ، مثل همه موضوعاتِ دیگر، هرکس نظرِخود را دارد و نظرهرکس هم برای خودش محترم است .
بهمن بیدقی 1400/11/21


0