شعرناب

روشن رامی

زنده‌نام "روشن رامی" فرزند بهرام، از شاعران نوپرداز معاصر اصفهان. در ۷ اسفند ماه ۱۳۱۵ خورشیدی، در نظامیه‌ی محلی در اطراف اهواز دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی را در اندیمشک و متوسطه را در اهواز طی کرد. سپس به اصفهان رفت و در تربیت معلم درس خواند و از سال ۱۳۴۰، به تدریس پرداخت.
در نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و در سال ۱۳۳۸، نخستین شعرش در مجلّه «امید ایران» چاپ شد. در اصفهان مدّتی در انجمن کمال حاضر می شد امّا کمی بعد با دوستان نویسنده و شاعر جوان خود انجمن صائب را تأسیس کردند. اعضای انجمن صائب، در سال ۱۳۴۴ نخستین شمارهٔ جنگ اصفهان را منتشر کردند.
در سال‌های تدریس، رامی توسط ساواک دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد و این به گفته‌ی خودش «آغاز درگیری با آموزش و پرورش» بوده است که حتی بعد از سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ هم ادامه می‌یابد و به اخراج او از آموزش و پرورش می‌انجامد.
پس از این، وی تا پایان عمر با وجود تنهایی و فقر به سرودن شعر می‌پرداخت و حاصل آن سال‌ها چاپ چند دفتر شعر از آثارش است.
روشن رامی در ۷ فروردین ۱۳۵۸، درگذشت و در قطعه ۲۵ باغ رضوان اصفهان به خاک سپرده شد.
▪︎کتاب‌شناسی:
- اُبَی‌یَ، اصفهان: کتابفروشی بابک، بی‌تا، ۱۳۷۵.
- آوازهای از یاد رفته، اصفهان: نشر فردا، ۱۳۷۷.
- ایستگاه‌های اندوه، اصفهان؛ نشر فردا، ۱۳۷۸.
- طعم آفتاب: سرگذشت یک شعر، اصفهان: نقش خورشید، ۱۳۸۲.
- ف‍ری‍ادی‌ ب‍رای‌ ن‍ف‍س‌ ک‍ش‍ی‍دن‌، ۱۳۸۰.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
پیوسته به کاسه ‌های مسی کوفتیم
ماه!
می­‌خواهی چای برایت دم کنم؟
و چاله‌ای پُرِ آتش؟
ماه!
با پهلوی شکافته
افتاده بود در کنار آتش
دختر
چه پنهان می‌کنی در چشمانت؟
دریایی اشک؟
مرد
چه پنهان می­‌کنی در قلبت؟
خاموشی؟
دیگر هیچ پنجره‌ای
آوازت را نخواهد شنید.
(۲)
باران
با چه زبانی سخن می‌گوید
که هر گیاه
سراپا گوش است؟!
(۳)
نه سایه درختی
نه مشک آبی
گنجشک
در ماسه‌زار
تا
بیکرانه‌ها می‌سوزد.
(۴)
تنم
...تمام راه‌هاست
--طلوع كن!
(۵)
تكّه
تكّه‌های
...رؤياهايم را
با سريشم
به هم می‌چسبانم
بادبادكی
بر فراز آسمان.
(۶)
كنار پاييز
با برگ‌های نارنجی
...........حرفی دارم
درخت تنهاست.
(۷)
سهره
در دو بال لرزان
........از دريا می‌گذرد.
(۸)
با بادها
......نگفتيد؟
«اين ريشه در تمام زمين ايستاده است»
(۹)
آری
.....به راستی اينگونه بود
كه
....درخت
آشيانه‌ای شد
......برای پرنده
و پرنده
.........پروازی
............برای درخت.
(۱۰)
هميشه
............بر اين رود
گرداب‌هايی هست
كه
............آينه‌های جاری را می‌بلعد
پر از شكوفه
پر از آفتاب.
(۱۱)
انبوه گيسوان سبز بلندش
از دست می‌گريزد
اين رود.
(۱۲)
بازارهای سرپوشيده
كوجه‌های سرپوشيده
اين خانه
يك تكه آسمان ندارد.
(۱۳)
اينجا
حتا
آينه‌ای نيست
تا گاهی
........تنهايی‌اش را ببيند.
(۱۴)
يا نيست
يا زير ابر پنهان است
پلنگ
......همچنان
..............از صخره‌ها
.........................بالا
....................می‌رود.
(۱۵)
نه... هيچ‌ يك
لب به سخن نگشود
نه در
نه پنجره
نه ديوار
***
تنها پارچه‌هاي سياه
بر نيزه‌هاي بلند
خيس از باران.
(۱۶)
اندوه
بيگانه می‌نشيند
آنگه
......كه
..........رنگ
در رنگ‌ها يگانه‌ترين رقص می‌شود
برخيز
رنگين‌كمان
در بال‌های نور
...............دايره می‌بندد.
(۱۷)
تنواره‌ای از چوب
كتی بر تن
كلاهی بر سر
***
كلاغی بر كلاه می‌نشيند و
........................می‌ريند.
(۱۸)
هر پنجره را می‌گشايد
رو به تاريكی است
هر چه چشم‌ چشم می‌كند
ستاره‌ای پيدا نيست.
(۱۹)
به كجا رسيده است
كه از
......افتادن
.............برگی
اندوهی به دل راه نمی‌دهد.
(۲۰)
از كلاغ بياموز
در خاك پنهانش كن
و برای هميشه
........فراموشش كن.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


0