شعرناب

چرخ فلک(۴)

دریا را می نگرم وفراموش می کنم که زنده هستم.فراموش میکنم که بال خیس مرغ دریایی درنگی برای آسودگی میخواد.درنگی برای بال گشودن در آفتاب لطیف ساحل.واین خوشیتن من است که بر بال ابر ها رهسپار است و درنگی به عقب بر خواهد گشت. زیرا سال ها تنها و اندیشمند زیر آسمان بی حرارت گشتم و گشتم به جایی نرسیدم جز به آشیانه های بر باد رفته ای که روزی گرمی تن هایی به آنان جان می بخشید .به جایی نرسیدم جز خراش دلهایی که زمانی دل بسته بودند.جز ناله های اسارات آدم های که روزی قرار بود زندگی کنند .و یک روز قرار بود به آرزو هایشان برسند.جز جیغ تودرتوی آدم های که حتی چاه ی خشک آبی برای درد دل کردند نیافتن.ولی باز چرخ فلک زندگی ما را به فصل بهار رساند.باز بوی سمبل های تشنه بوییدن .باز بوی اسکناس های لای کتاب باز شیشه های بلوری ماهی قرمز که دیگر زندان بان هیچ ماهی قرمز نیست
و باز سفرهای رویایی و ماندن در خانه و انتظار مهمان کشیدن و عیدی دادن و عید گرفتن وووووو....
به امید روز های خوشتر
عید همه دوستان مبارک
سالی سرشار از عشق و دوستی و تندرستی آرزو دارم


0