شعرناب

نماز

نماز

يُقال أن قيس بن الملوح
رأى كلب ليلى فأسرع خلفه
حتى يدله على مكان محبوبته
فمرَّ في طريقه على قوم يصلَّون
و لما رجع مرّ بهم
‏فسألوه : لماذا عندما مررت بنا
ونحنُ نصلَّي لم تصلِّ معنا؟
‏قال : والله ما رأيتكم
و والله لو كنتم تُحبّون اللهَ..
كما أحب ليلى لما رأيتموني
أنتم كنتم بين يدي الله و رأيتموني
و أنا كنت بين يدي كلبها و لم أركم
ترجمه ی فارسی :
چنین روایت می شود که روزی قیس بن ملوح(قیس بنی عامر = مجنون)، سگِ کوی لیلی را دید و به دنبالِ او شتافت تا بلکه اورا به مکان معشوقش راهنمایی کند. بهطور اتفاقی بر سرِ راهَش به عدّه ای که در حالِ نمازخواندن بودند ؛ گذرکرد و وقتی برگشت باز هم به آنان رسید. نمازخوان ها به مجنون گفتند : تو چراوقتی از نزدِ ما گذشتی؛ به ما برخوردی و حال آنکه ما در حالِ نماز بودیم !
قیس پاسخ گفت: به خدا سوگند که من شما را ندیدم و به خداقسم اگر شما حقیقتاً خدا را دوست می داشتید - همان اندازه ای که لیلی را من دوست میدارم -شما هم از روءیتِ آن کس که دوستش دارید ؛ هرگز متوجّهِمن نمی شدید و من را هرگز نمی دیدید.
شما بااینکهدر محضرِ خدا بودید مرا هم دیدید ! در حالی که من در حضورِ سگِ کوی لیلی بودم و از شوق ، شما را هیچ ندیدم.


0