شعرناب

درد میکند هنوز جای دوست داشتنت

درد میکند هنوز جای دوست داشتنت
مینویسم تا ک پس از مرگ لااقل شنیده شوم. نوشتن کمی از درد سینه‌ام کم میکند. مانند مخدری توهم زا به من این حس را میدهد که حرف هایم را زده‌‌ام و او شنیده است.
بریتیش ها و شاید امریکن ها چیزهای جالب در فرهنگ زبان‌شان کم ندارند. یکی شان این است که وقتی میگویند she's gone هم یعنی او رفته هم یعنی او مرده. جالب است نه؟ یعنی شخصی که رفته است را باید با مردنش یکی دانست. مثلا آنجا ک یک دوست ک بخواهد دوستش را ک در عشقی مغلوب شده را دلداری بدهد فقط کافی ست به او بگوید ک she's gone . باقیش را فرد مغلوب خواهد دانست. خواهد دانست ک کجا باید برود و دنبالش بگردد. خواهد دانست آرامش کجا در انتظار او خوابش برده است.
آه از این رنج و عذاب
ریشه کرده در نژاد
آه از این فریاد مرگ
دلخراش و جان گداز
آه از عصیان جوش خون
بر در و دیوار رگ
خون و خون بارش
کجاست
آن که باشد سد آن؟
درد و غم
نفرین
عذاب
کو که دارد تاب آن؟
لیک باشد چاره‌ای
چاره‌ها اندر سراست
در درون و نی برون
هست در دستانتان
خود تویی درمان آن
هی نخواه از دیگران
کاش جادو را خودآگاه بلد بودیم. تا کمی هم زمان احساس مفید بودن میکرد. بیچاره لعنتی.
جوانم. لااقل اسما جوانم. ولی از خودم ک بپرسید بیشتر از این پیر نمیشوم. ولی اگر از دبگری بپرسید یا از خودتان حتما انکار میشود. مسئله این است ک روزگار قلبم را نشانه رفت یعنی اولویتم را. میخواهم بگویم چون ک صد آمد نود هم پیش ماست.
بهشتم گم شده بر باد رفته
صدام کن اسم من
"از یاد رفته"


0