شعرناب

معما (1)

شگفتا
آنان که از دروغ متنفّرند پس چرا
کلامی راست به زبان جاری نمی کنند؟
آنان که اظهار سادگی می کنند چگونه با
شخصیتی مرموز در خود می سازند؟
آنانی که مدّعی رک گویی هستند آیا شهامت دارند
یک جمله از حیاط خلوت ذهنشان در خصوص شما را
در جمع فریاد بزنند ؟ یا اینکه در پاسخ چیز دیگر می گویند ؟
آنان که مدّعی زرنگی هستند چطور ؟
اصلا اینگونه بپرسم چطور شد که
احساس کردند باید زرنگ باشند
چیز ببخشید یعنی فهمیدند که زرنگ هستند ؟
آنانی که خاک را به نظر کیمیا کنند کجایند ؟
که اینگونه اینانی که عشق را به حقارت روا کنند
جولان می دهند ؟
چه طلای نابی است این سخن که آدمی همواره
جوش چیزی را می زند که ندارد
ادّعای چیزی را می کند که در حسرت آن است
و خود را مبرّی از صفاتی می داند که به
شدّت به آنها متّهم است
چه حقیرند آنها که هر جا و به هر شکل و به
هر قیمتی در هر فضایی به نام مشارکت و
همدلی دنبال باز شدن دولب کسی هستند تا
رگبار نظرات خود را حواله نمایند . متوجه
شدین بی شک اینان چه چیز ندارند ؟
فقط برایم یک معما مانده لاینحل :
آنان که عشق را انکار کرده یا کشک می خوانند
به من بگویند پس خود زادهٔ چه عنصری هستند؟
خدمتکارتون بابک حادثه


0