شعرناب

اسباب بازی


اسباب بازی
باز شب شد ،باز هم سیگار
پشت هم_ نخ به نخ مثه رگبار
آتش و فندکی نمی خواهم
آتش اینکی بر آن یک یار
حال من را کسی نپرسیده
منِ با من همیشه میجنگد
کودکی هایمان هنوز یادت هست؟
پای این دل هنوز میلنگد...
من به فکرم نمیرسید هرگز
مادر خاله بازیت بودم!
میشدی همسرم ،نفهمیدم
مثل اسبابِ بازیت بودم
قطره قطره مرا تو بلعیدی
من خودم را به دست تو دادم
من همان موقع عاشقت بودم
من همان دم به چاه افتادم
کودکیهای من همانجا مرد
شامِ تارِ مرا چراغی نیست
بالشم دوباره نم دار است
بازگشتت... که اتفاقی نیست؟
پریسا_منصوری(پپورا)


0