شعرناب

قراردادی

قراردادی
من تا اونجا که یادم میاد ، همیشه قراردادی بودم . هیچوقت رسمی نبودم . شاید دنیا هیچوقت، به رسمیت نشناخت منو . ازاین بابت هم اصلاً ناراحت نیستم . یه چیزایی از رسمیا میدونم که به خودم میگم : همون بهتر که همیشه قراردادی بودی .
اگرچه همیشه دلهره ی به آخر رسیدنِ زودهنگامِ قرارداد ، خودش استرس زا بود وعذاب آور.
برای کسیکه متأهل باشه ، این اصلاً خوب نیست ، و برای مجردها هم ، امیدشون به آینده رُو زیرِ سؤال میبره .
ولی دیدنِ رسمیایی که از فرطِ اطمینون به ماندنِ ابدی شان ، حتی اونا رو به خواب درحین انجام وظیفه میکشونه ، منو نسبت به برتریِ رسمی بودن به شک می اندازه .
خیلی رسمیا یه احساسی دارن ، که کار بکنن یا نکن فرقی نمیکنه . تووی بعضی بانکای دولتی ارُو نگاه کنین ، بعضی کارمنداش مبهوت با موبایلشون بازی میکنن انگارنه انگار اونهمه مردم کار دارن و تووی صف نشستن . البته این معضل، چاره هایی داره ، اولین چاره ش نیم نگاهی به وجدان ، دومی اش هم ، مدیریتِ قوی .
رسمیا خیالشون راحته که ما موندنی هستیم ، هیشکی نمیتونه ماهارُو بندازه بیرون . مدیرهم که اعتراض کرد ، جلوش وامیستیم ، اون رسمیه و ما هم رسمی ایم . جنگِ دو برابر، نتیجه تساویه . مخصوصاً اگه زیردستیه پارتیش کلفت تر ازمدیره باشه که واویلا میشه ، جنگل دیگه شرف داره به اونجا .
ولی هرطورکه هست ، برچسبِ رسمی ، ارزشِ خاصِ خودشو داره . تخم ‌مرغ رسمی همیشه گرون تره کاریش هم نمیشه کرد ، حتی اگه روی تخم مرغِ غیررسمی تاریخ تولید وانقضاء بزنن ، همیشه تخم مرغ رسمی ای که شاید زمانِ تولیدش سه ماه قبل از غیررسمیه باشه گرونتره .
ارزشِ رسمی بالاتره حتی اگه نرخِ قرارداد خیلی بیشتر باشه . زمانِ ‌ماندگاری پس چی میشه ؟
پُستِ رسمی حتی اگه مبلغش پایین ترباشه ، کلی مزایا داره ، اداره رفاه ، مسافرت ، هتل ، ویلا ، استخر کلاً مجموعه ورزشی و چه و چه و چه ...
قراردادیه بعد از اتمامِ قراردادش ، اگه کار تموم بشه ، دوباره روز از نو روزی از نو ، دوباره اَدَسر .
یه جای جدید ، افراد جدید ، کارای جدید .
رسمی و قراردادی ، خوبیا و بدیای خودشونو دارند . فکرشو که میکنم : تووی این دنیایی که خودش هم اونقدرها رسمیت نداره ، یه غیررسمی اونقدرها هم ضرر نکرده که تا ابد مجریِ رسم ها نشده .
رسمِ دنیا رسمِ گذره و یه قراردادیِ آزاد ، مدتها قبل ازاینکه یه رسمی ، این گذرِ رود مانند رُو ببینه، حسِ آزادی و رفتن را حس کرده .
مهم اینه که بدونیم : ما جوی های آب ، درنهایت به اقیانوس می پیوندیم .
سرازیریِ زمینِ زیرِ پاهامون ، ما رُو به سمتِ اقیانوس بیکران هُل میده و این شگفت انگیزه .
بهمن بیدقی 1400/10/25


0