شعرناب

تو ماه شده ای!

کسی بیاید عشق را بین مردم شهر قسمت کند!وسهم من را هم بدهد.سهم من از عشق فقط رویای شبانه ایست که تا سحر نمی گذارد به خواب بروم.نمی گذارد پتوی نرم گلی گلی را بر سر همه نداشته هایم بکشم.من اینجا هیچ کس را تشنه ندیده ام!من قناری هایی دیده ام که عاشق قفس اند.عاشق خوابند.عاشق تاب بازی روی میله های قفس اند! جیرجیرک ها هرشب فریاد میزنند خواب.خواب.خواب.ولی گل های باغچه به بهار می اندیشند..به رویش مجدد به جفت گیری در فصل بهار..به بوی خاک ..که بوی عشق میدهد..بوی رشد ..دیگر عشق بوی حصیر خیس نخواهد داد.و کودکان طمع لواشک را با تمام وجود خواهند چشید.و کشتزارهای پنبه با مترسک های پنبه ای هم‌دردی خواهند کرد.و زمان سهمی از خوشی ها را برای هر کس کنار خواهد گذاشت و سهم من را هم خواهد داد.
(کینه توزی و حسادت و غرورو زیاده خواهی مانند خاری یست که در پشته دم الاغی فرو رفته است.الاغ نگونبخت هر چقدر جفتک پرانی کند خار بیشتر در بدنش فرو خواهد رفت.و اینگونه آدم ها در من ذهنی خویش فرو رفته و هر چقدر به کینه ورزی ادامه دهند بیشتر عرق من ذهنی خواهند شد)
من ماه می شوم..تو ماه می شوی وفاصله ی تا ماه فقط یک قدم اینه است..همه زیبایی ها در مشت ما آدما هست ولی خود خبر نداریم..خدا زیباست و زیبایی ها را دوست دارد..
با تشکر
دانیاا فریادی
با نقد خویش راهگشا باشیم


0