شعرناب

دل تنگی

دل تنگی در واقع حالتی نیست که در نبود کسی یا چیزی
و یا از دست دادن کسی یا چیزی به انسان دست می دهد
آن حالی که با از دست دادن می آید غم و اندوه است که
شدّت آن بستگی به میزان دلبستگی و یا وابستگی شخص دارد
و بی شک با حالت غم همراه است . امّا دل تنگی
دل تنگی زمانی عارض انسان می گردد که همه چیز هست
و همه چیز یکجا جمع می شود وآنجاست که کمبود یک چیز
دیگر به شدتاحساس می گردد
وقتی بر سر میز شام نباشی کمبود شام را نمی دانی وقتی
می نشینی یک هو می گویی مثلا ترشی نیست؟ نمک نداریم؟
داخل غذا فلان چیز را ریخته ای ؟ نبودن هایی که با بودن ها
حس می شود . شاید خود شخص هم نداند چرا بهانه می گیرد
اگر غذای مورد علاقه سلو شود معمولا سوالی باقی نمی ماند
و بهانه ها وقتی شکل می گیرند که کمبود غذای دلخواه در کنار
خوراکی های موجود سر سفره حس می شود
این حالت دلتنگی است . و لزوما با غم همراه نیست . شما
وقتی با یک موسیقی شاد و مخصوص رقص و پایکوبی بغض
می کنی غمگین نیستی دلتنگ هستی . یادآوری کمبودی را حس
می کنی که روزی روزگاری با همین ترانه در کنارت بود . و
چه صفت مظلومی است دل تنگی و چه زجرآور است
وقت غم همه دلداری ات می دهند
اما وقت دلتنگی می گویند چه مرگته ؟ همه چیز هست دیگر
آری همه چیز هست جز آنکه و یا آنچه باید باشد
افسوس
بابک حادثه


0