شعرناب

عباس فلاحی

"عباس فلاحی" فرزند حاج امیر، شاعر لرستانی، زاده‌ی نخستین روز خرداد ماه سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در روستای بوکی شهرستان ازنا است. تا شش سالگی در زادگاهش ساکن بود و بعد آن به همراه خانواده به بوشهر نقل مکان کرد.
نخستین شعرش را در دوران دبیرستان سرود. رنج‌های خانواده در مواجهه با مشکلات زندگی و تنهایی انسان از آبشخورهای مهم شعر عباس فلاحی هستند.
این شاعر لرستانی ساکن غربت، دارای دو مدرک کارشناسی در مهندسی الکترونیک و حقوق است.
در کتاب "نیم قرن شعر بوشهر" اثر طبع دکتر "بشیر علوی" از نویسندگان و منتقدان ادبی برجسته استان بوشهر، اسم عباس فلاحی به عنوان یکی از شاعران پنجاه سال اخیر استان بوشهر ذکر شده است‌.
▪︎کتاب‌شناسی:
- نقشی از دست‌های جهان (مجموعه شعر)
- ارائه بهترین راه‌های ازدواج موفق (در باب ازدواج)
▪︎نمونه شعر لری:
(۱)
باد اومه حونیکی ناشت
چشمه او دیه اویی ناشت
دل مِه چی هوا اُوری گرته
گُر گِرِته،
گِرِته، گِرِته،
گُر گِرِته
شیر پیایی چی عزیز مِه گرته
روزگار!
روزگار!
تلی تو سی چی!؟
دسیا سی بازینه ونی د پیچی
کم بنه داغ وِ دلم!
داغ وِ دلت با!
ای کجا رسمش بیه دوسی داس تو وا ایی نو‌گلم با!؟
▪︎برگردان فارسی:
باد آمد و خُنکایی نداشت
چشمه آب خشکیده شده
دلم همانند هوای ابری گرفته
آتش گرفته،
آتش گرفته
لهیب آتش سر به آسمان می‌کشد
شیر مردی مانند عزیزی مرا گرفته است
روزگار!
روزگار!
چرا، چرا این‌قدر تو تلخی!؟
دست‌هایی که برای عروسی مهیا شدند و گردش کنار سر، به گردش در جلو انداختی (مراسمی در عرف لری)
کم‌تر داغ بر دلم بگذار!
خدا به تو داغی دهد همانند داغ من
چه رسمی است دوستی داس روزگار با شکوفه‌های من!؟
▪︎نمونه شعر فارسی:
(۱)
[در چشم‌های تو کلاغی لانه کرده]
در چشم‌های تو کلاغی لانه کرده
تمام اشک‌های مرا او می‌چیند
از وقتی که رفته‌ای
در دست‌های من جا خوش کرده است
کلاغ غریبی است
و تو عجیب‌تر
کلاغ غریبی است چشم‌های تو
روی اوپن که می‌نشیند
تمام خانه را به دنبالش می‌گردم
کسی در خانه نیست
باغچه خشکیده
کجا لانه کردی.
(۲)
مشتری‌های تشنه تو
تفاوت عمیق لذت‌های تو را نمی‌خرند
وقتی دنیایی با تو باشند/ بخوابند
قرن‌ها بعد
گاوها از اتاق طلوع می‌کنند
ذهن‌ها طعم پنیر می‌دهند
از تنت شیر می‌پاشد روی شهر
سپیده صورت روسپیان را سیاه می‌کند
کلاغ‌ها
سارها
ساس‌ها
از لباس‌های ثریا ساطع می‌شوند
ساطورها
سنگ‌ها
سنباده‌ها
سیخ‌ها
داس‌ها
در روح‌ها شروع به جوانه زدن می‌کنند
سروی تنش را از چشم‌های تشنه داس
می‌پوشاند
قصاب‌ها تفاوت عمیق قلب‌های اندام را نمی‌خرند
وقتی آدمیان را در اندام خلاصه می‌نویسند
چه تفاوت می‌کند
در حرم‌سرایت یکی باشد برای عمری
یا هزاران برای یک‌ساعت.
(۳)
[صندلی آرام کنار پیانو]
سیگار می‌کشد
سرمه را که می‌کشید
درد از نت سوم دست تکان می‌داد
انگشت‌های بوسه
بدون خشم
شیشه‌ها را سر می‌برد
اشک
اشک بی‌شک شعله‌های شک را شعله‌ورتر می‌کند
نت‌ها در شک
و صندلی آرزوی زیادی ندارد
پک می‌زند به لب‌های پیانو
سومین نت را چنگ می‌زند
سرنگ‌ها
سوزن‌ها
کنار پیانو می‌رقصند
حلقه‌های دود گلو را تنگ‌تر
زیارت انگشت‌های پیانو نصیب صندلی می‌شود
نت‌های بریده از حد را چنگ می‌زد
نت‌ها در دود دوران می‌خوردند.
(۴)
[عادت ندارم پشت حرف‌هایت را ببینم]
عادت ندارم پشت حرف‌هایت را ببینم
چرا که خوابیدن با یک حرف ساده
بسیار دردناک‌تر از آنست که بخواهی پشت آن را ببینی
حتی یاد نگرفته‌ام
رد حرف‌هایت را بگیرم
همیشه روی تو را دیده‌ام.
(۵)
زنی که پشت جلد کتاب‌ها می‌خندد
لای دیوارها له می‌شود
فصل
فصل
سال‌های دوری را آزادانه در متن‌ها بازی کرده است
دیباچه کتاب از دامنش کوتاه‌تر
قیمت چشم‌های او را ناشر نمی‌داند
زنی در آستانه فروپاشی
قیچی می‌شود
آرزوها
رویاها
هوس
گیس‌هایش
در متن کتاب سوزانده خواهد شد
ویراستاری دست را زیر متن‌ها می‌کشد
جمله‌ها تحریک می‌شوند برای پایان سطرها
سانسور پایان تمام ماجراهای باز نیست
خیاط‌ها متن‌های میزان زن را
بریده بودند
در فصل دیگر
زنی زرد می‌شود
توهم نویسنده را می‌لرزاند
دست‌ها
سینه‌ها
ران‌ها را سلاخی خواهند کرد
چمدانی پریود می‌شود
روده‌های زن دور تهوعات پیچ می‌خورند
سایه‌ها سر آب می‌خورند
نفس‌ها به شماره افتاده
و نقاط ردیف ردیف در زن فرو می‌رود
برای این فصل پایانی نبود
زنی پشت جلد کتاب‌ها می‌خندید.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
منابع
- مصاحبه نگارنده با شاعر.
- مارون (مجموعه‌ای از شعر، نقد، داستان و...) - شماره سوم - پاییز ۱۴۰۰


0