شعرناب

یلدایِ استاد

به نام خدایِ وقت و ثانیه
خدایی که زمان را عنصری قرار داد برای قدردانی از لحظه لحظه ی زندگی و بندگی
خدایی که به من نعمت حیات داد و قلمی را مُسَخرِ من قرار داد تا همنشین من شود در کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک زندگی و گاه با سوزاندن چوبش در دلم مشعلی برای خود روشن می کنم تا تاریکی های وهم و خیال را با آن دور سازم
نمیدانم چه ارتباطی بین قلم و قلب وجود دارد که فقط در یک واج با هم تفاوت دارند و همواره میخواسته تا برایش مسندی برگزینم تا هر زمان که اراده کرد بتواند به قلب نفوذ کند و گاه احساس میکنم دلش میخواهد جایش را با او عوض کندولیکن نمیداند که خود یک نفوذگرِ قهار است در امرِ رسوخ به قلب.
حال که دانستید قلمم به چه اندازه در تکاپوست و این درگاه را که استادی دلسوز که به عشق و احترام به حرمت و رسالت قلم پِی ریزی کرده اند تا مجرایی برای تراوشات قلم هموار سازد باید که به قدرِ وجود سراسر ارزش و گرانمایه گی شان از ایشان تشکر و قدردانی به عمل آورده و یلدا را به ایشان تبریک عرض کرده
بی شک شاید برای همه ی ما فقط یک بار در سال یلدایی اتفاق بیفتد و شب را به پاس یک ثانیه بیشتر احیاء بداریم ولیکن استادی را می شناسم که هر شبِسال برایش یلداست و فقط بواسطه حسی که به شأن و رسالت قلم دارند احساس مسئولیت کرده و خواب را به خود حرام کرده تا این درگاهِ حلال را در جای خود استوار نگاه بدارند
همانا قدردانی از ایشان امری ست که شب هنگام قلمم را به چنان جوششی واداشت تا با حالتی که نمیدانم اسمش را چه بگذارم خود را به کاغذ برساند و ناگفته هایش را در قالبی از تشکر ، تبریک و قدردانی بهگوش استاد برساند.
درودها به استاد بزرگوارمان، جناب احمدی زاده(ملحق)
یلداتان مبارک.


0